1- تفاوتهای سیاسی و فكری میان گرایشهای برآمده از جبهه ملی و حزب توده در مؤسسین چریكهای فدایی چه بود و چه اثراتی در سازماندهی این گروه گذاشت؟
باید توجه داشت زمانی كه از مؤسسین چریكهای فدایی صحبت میكنیم، این سخن ما ناظر است بر دو گروه مجزا و مستقل از یكدیگر كه طی فرآیندی این سازمان را بنا نهادند. گروه اول، گروه جزنی است كه اعضای آن عموماً سابقه فعالیت هرچند خرد و ناچیز در حزب توده دارند. اگر بر قید ناچیز و خرد تاكید میكنیم بدان خاطر است كه این افراد در اوج فعالیتهای حزب توده، بیشتر سمپات آن حزب بودند تا اعضای رسمی و موثر. تأثیرات حزب توده بر این افراد عمیق و آشكار است: آشنایی با مبانی ماركسیسم و وقوف بر ضرورت تشكیلات برای كار سیاسی. این دو شاید مهمترین تاثیر حزب بر عدهای از جوانانی باشد كه بعدها بر گرد جزنی حلقه زدند.
این افراد سپس در جبهه ملی دوم بر تجارب مبارزاتی خود افزودند و به روشنی لمس كردند كه فعالیتهای صنفی – سیاسی نیز شكلی از مبارزه است و نمیتوان آن را به كلی نادیده گرفت و انكار كرد و توجه و تاكید بر این شكل از مبارزه خط فارقی بود بین گروه جزنی و گروه پویان – احمدزاده كه گروه دوم به حساب میآیند. افراد اصلی تشكیلدهنده گروه دوم هیچگاه دارای تجربههای مبارزاتی به مانند گروه اول نبود. بنابراین مبارزه مسلحانه در نزد ایشان «هم تاكتیك بود و هم استراتژی» و این فقط غلبه احساسات را نزد گروه دوم نشان میدهد.
باید توجه داشت زمانی كه از مؤسسین چریكهای فدایی صحبت میكنیم، این سخن ما ناظر است بر دو گروه مجزا و مستقل از یكدیگر كه طی فرآیندی این سازمان را بنا نهادند. گروه اول، گروه جزنی است كه اعضای آن عموماً سابقه فعالیت هرچند خرد و ناچیز در حزب توده دارند. اگر بر قید ناچیز و خرد تاكید میكنیم بدان خاطر است كه این افراد در اوج فعالیتهای حزب توده، بیشتر سمپات آن حزب بودند تا اعضای رسمی و موثر. تأثیرات حزب توده بر این افراد عمیق و آشكار است: آشنایی با مبانی ماركسیسم و وقوف بر ضرورت تشكیلات برای كار سیاسی. این دو شاید مهمترین تاثیر حزب بر عدهای از جوانانی باشد كه بعدها بر گرد جزنی حلقه زدند.
این افراد سپس در جبهه ملی دوم بر تجارب مبارزاتی خود افزودند و به روشنی لمس كردند كه فعالیتهای صنفی – سیاسی نیز شكلی از مبارزه است و نمیتوان آن را به كلی نادیده گرفت و انكار كرد و توجه و تاكید بر این شكل از مبارزه خط فارقی بود بین گروه جزنی و گروه پویان – احمدزاده كه گروه دوم به حساب میآیند. افراد اصلی تشكیلدهنده گروه دوم هیچگاه دارای تجربههای مبارزاتی به مانند گروه اول نبود. بنابراین مبارزه مسلحانه در نزد ایشان «هم تاكتیك بود و هم استراتژی» و این فقط غلبه احساسات را نزد گروه دوم نشان میدهد.
2 - فدائیان خلق نسبت به ماركسیستهای مذهبی مانند منافقین چه موقعیتی داشتند و با پدیده تقی شهرام و انحراف ماركسیستی در مجاهدین و گروهی كه بعداً به پیكار مشهور شدند چه برخوردی داشتند؟
متأسفانه متن گفتوگوهای حمید اشرف و تقی شهرام در دست نیست تا بتوان تحلیل جامع و دقیقی از روابط آن دو گروه ارائه كرد. ولی اجمالاً میتوان گفت كه تغییر مواضع ایدئولوژیك در سازمان مجاهدین در آغاز با استقبال چریكها مواجه گردید ولی به علت بروز پیامدهای منفی این تغییر مواضع در محافل مبارزاتی و حوادث غمبار ناشی از آن، چریكها نیز روند نزدیكی با بخش ماركسیست - لنینیست مجاهدین را به حالت تعلیق درآوردند. این امر خصوصاً پس از كشته شدن حمید اشرف، رضا یثربی و بهروز ارمغانی كه كادرهای ورزیده چریكها بودند بیشتر با اختلال مواجه شد. چریكها دیگر فاقد نظریهپردازی بودند كه بتواند از موضع برابر با تقی شهرام گفتوگو كند. از این رو شاهد هستیم كه از آن پس این «مجاهدین جدید» از موضعی برتر، تحقیرآمیز و حتی طلبكارانه با چریكها مواجه میشوند. اتفاقاً تقریباً به طور همزمان موضوع نقد مشی مسلحانه درون چریكها و بخش ماركسیست – لنینیست مجاهدین مطرح میگردد. اما رهبری این دو گروه، مواجهه یكسانی با مشی مسلحانه و نقد آن ندارند. همانطور كه گفتیم چریكها فاقد نظریهپردازی بودند كه شرایط جدید را تحلیل كنند. آنان عناصری كاملاً عملیاتی بودند. از دانش سیاسی و تئوریك بهره اندكی برده بودند كه نمونه بارز آن احمد غلامیان لنگرودی بود. اما «مجاهدین جدید» از نظریهپردازان قویتری برخوردار بودند كه خود به نقد مشی مسلحانه پرداختند. ماركسیستهای سازمان مجاهدین حتی از موضعی برتر ناشیگری چریكها در دادن تلفات بیشمار و بیثمر را نقد میكردند. به همین جهت آن دسته از اعضای چریكها كه مشی مسلحانه را نادرست میدانستند یا به حزب توده پیوستند یا در آستانه انقلاب اسلامی به سازمان پیكار در راه آزادی طبقه كارگر.
متأسفانه متن گفتوگوهای حمید اشرف و تقی شهرام در دست نیست تا بتوان تحلیل جامع و دقیقی از روابط آن دو گروه ارائه كرد. ولی اجمالاً میتوان گفت كه تغییر مواضع ایدئولوژیك در سازمان مجاهدین در آغاز با استقبال چریكها مواجه گردید ولی به علت بروز پیامدهای منفی این تغییر مواضع در محافل مبارزاتی و حوادث غمبار ناشی از آن، چریكها نیز روند نزدیكی با بخش ماركسیست - لنینیست مجاهدین را به حالت تعلیق درآوردند. این امر خصوصاً پس از كشته شدن حمید اشرف، رضا یثربی و بهروز ارمغانی كه كادرهای ورزیده چریكها بودند بیشتر با اختلال مواجه شد. چریكها دیگر فاقد نظریهپردازی بودند كه بتواند از موضع برابر با تقی شهرام گفتوگو كند. از این رو شاهد هستیم كه از آن پس این «مجاهدین جدید» از موضعی برتر، تحقیرآمیز و حتی طلبكارانه با چریكها مواجه میشوند. اتفاقاً تقریباً به طور همزمان موضوع نقد مشی مسلحانه درون چریكها و بخش ماركسیست – لنینیست مجاهدین مطرح میگردد. اما رهبری این دو گروه، مواجهه یكسانی با مشی مسلحانه و نقد آن ندارند. همانطور كه گفتیم چریكها فاقد نظریهپردازی بودند كه شرایط جدید را تحلیل كنند. آنان عناصری كاملاً عملیاتی بودند. از دانش سیاسی و تئوریك بهره اندكی برده بودند كه نمونه بارز آن احمد غلامیان لنگرودی بود. اما «مجاهدین جدید» از نظریهپردازان قویتری برخوردار بودند كه خود به نقد مشی مسلحانه پرداختند. ماركسیستهای سازمان مجاهدین حتی از موضعی برتر ناشیگری چریكها در دادن تلفات بیشمار و بیثمر را نقد میكردند. به همین جهت آن دسته از اعضای چریكها كه مشی مسلحانه را نادرست میدانستند یا به حزب توده پیوستند یا در آستانه انقلاب اسلامی به سازمان پیكار در راه آزادی طبقه كارگر.
3- چریكهای فدایی از مدلهای ماركسیسم به كدام جریان نزدیكتر بودند؟
ما باید سطح دانش سیاسی را در آن زمان با توجه به فقر منابع مورد ارزیابی قرار دهیم سپس به این پرسش پاسخ دهیم. واقعیت این است كه این دانش اصولاً در میان طرفداران مشی مسلحانه بسیار نازل بود. من فهرستی از كتابهایی كه در فضای سازمانی مورد ارجاع و مطالعه قرار میگرفت در كتاب «چریكهای فدایی خلق» به دست دادهام و همین فهرست فقیر و دست چندم نشانگر میزان دوری چریكها از مدلهای متعارف ماركسیسم دوران خود بود. كتاب كممایه «اصول مقدماتی فلسفه» اثر ژرژ پلیتسر مهمترین منبع آموزش ماركسیسم تلقی میشد. از این سخن میخواهم نتیجه بگیرم كه نباید انتظار داشت چریكها تفاوتهای موجود در جریانات ماركسیستی را به درستی میدانستند. آنان، از هر یك از این جریانات به منظور پشتوانه نظری كار خود بهره میبردند.
از یك سو اندیشههای مائو رسوخ داشت و از دیگر سو مدل مبارزه بخشی از چریكها قبل از ادغام متأثر از انقلابیون كوبا بود. حتی اگر دقت كنیم جزنی به عنوان تئوریپرداز برجسته چریكها مبارزه در كوه را مترادف با مبارزه در روستا گرفته است. آیا در نظر او مبارزه در كوه همان كاری است كه چهگوارا و انقلابیون كوبا انجام دادند كه اتفاقاً جزنی بدان توجه دارد و سیاهكل نیز از آن گرتهبرداری شد یا مبارزه در روستا همان نظریه محاصره شهرها از طریق روستاها است كه مائو پیشنهاد میداد؟ یا آنكه مبارزه در كوه و روستا از نظر جزنی دقیقاً یكی است؟ اما صرفنظر از مدل مبارزه، همان طور كه گفتیم اندیشههای مائو كاملاً در میان چریكها رسوخ و نفوذ داشت به طوری كه حسب برخی اظهارات اولین جرقههای انشعاب در میان چریكها مربوط است به اعتراض به قرار گرفتن عكس مائو در كنار عكس لنین.
البته میدانیم كه پیش از انشعاب تورج حیدری بیگوند زمزمههای انتقاد از چین آغاز شده بود به طوری كه حمید مؤمنی جزوهای انتقادی نوشت تحت عنوان «گرایش به راست در سیاست خارجی چین». اینها نشان میدهد كه چریكها، برخلاف حزب توده، مرز این جریانات را به درستی ترسیم نكرده بودند یا آن كه نمیشناختند. شاید بتوان گفت این حزب توده بود كه آنان را نسبت به این مرزبندیها متوجه میساخت.
ما باید سطح دانش سیاسی را در آن زمان با توجه به فقر منابع مورد ارزیابی قرار دهیم سپس به این پرسش پاسخ دهیم. واقعیت این است كه این دانش اصولاً در میان طرفداران مشی مسلحانه بسیار نازل بود. من فهرستی از كتابهایی كه در فضای سازمانی مورد ارجاع و مطالعه قرار میگرفت در كتاب «چریكهای فدایی خلق» به دست دادهام و همین فهرست فقیر و دست چندم نشانگر میزان دوری چریكها از مدلهای متعارف ماركسیسم دوران خود بود. كتاب كممایه «اصول مقدماتی فلسفه» اثر ژرژ پلیتسر مهمترین منبع آموزش ماركسیسم تلقی میشد. از این سخن میخواهم نتیجه بگیرم كه نباید انتظار داشت چریكها تفاوتهای موجود در جریانات ماركسیستی را به درستی میدانستند. آنان، از هر یك از این جریانات به منظور پشتوانه نظری كار خود بهره میبردند.
از یك سو اندیشههای مائو رسوخ داشت و از دیگر سو مدل مبارزه بخشی از چریكها قبل از ادغام متأثر از انقلابیون كوبا بود. حتی اگر دقت كنیم جزنی به عنوان تئوریپرداز برجسته چریكها مبارزه در كوه را مترادف با مبارزه در روستا گرفته است. آیا در نظر او مبارزه در كوه همان كاری است كه چهگوارا و انقلابیون كوبا انجام دادند كه اتفاقاً جزنی بدان توجه دارد و سیاهكل نیز از آن گرتهبرداری شد یا مبارزه در روستا همان نظریه محاصره شهرها از طریق روستاها است كه مائو پیشنهاد میداد؟ یا آنكه مبارزه در كوه و روستا از نظر جزنی دقیقاً یكی است؟ اما صرفنظر از مدل مبارزه، همان طور كه گفتیم اندیشههای مائو كاملاً در میان چریكها رسوخ و نفوذ داشت به طوری كه حسب برخی اظهارات اولین جرقههای انشعاب در میان چریكها مربوط است به اعتراض به قرار گرفتن عكس مائو در كنار عكس لنین.
البته میدانیم كه پیش از انشعاب تورج حیدری بیگوند زمزمههای انتقاد از چین آغاز شده بود به طوری كه حمید مؤمنی جزوهای انتقادی نوشت تحت عنوان «گرایش به راست در سیاست خارجی چین». اینها نشان میدهد كه چریكها، برخلاف حزب توده، مرز این جریانات را به درستی ترسیم نكرده بودند یا آن كه نمیشناختند. شاید بتوان گفت این حزب توده بود كه آنان را نسبت به این مرزبندیها متوجه میساخت.
4- اختلافنظر فداییان با ماركسیستهای منفرد نظیر مصطفی شعاعیان چگونه اوج گرفت و با توجه به اتهاماتی كه هواداران شعاعیان به فداییان درباره لو دادن وی به ساواك نسبت میدهند این اتهامات را چگونه ارزیابی میكنید؟
اختلاف چریكهای فدایی با شعاعیان را حداقل از دو منظر میتوان تحلیل كرد. اولین آن مربوط است به اختلافات ایدئولوژیك. شعاعیان پروایی ندارد كه منتقد لنینیسم باشد. شعاعیان از سوی جزنی به ماركسیست آمریكایی متهم بود. وجه دوم اختلافات مربوط است به نوع مبارزه. شعاعیان به فعالیت جبههای اعتقاد داشت، تلاش میكرد گروههای مختلف معتقد به مشی مسلحانه را در یك جبهه گردهم آورد و این دو مورد قبول چریكها نبود. چریكها نه میخواستند و نه میتوانستند منتقد لنینیسم باشند و همچنین آنان به مبارزه جبههای نیز اعتقادی نداشتند. بنابراین حضور شعاعیان در میان چریكها كاملاً زاید بود. خصوصاً آن كه شعاعیان خود را رهبر جبهه دموكراتیك میدانست و «دو رهبر نیز در سازمانی نگنجند».
گفته میشود جزنی به رهبری چریكها كه در آن زمان حمید اشرف بود اشاراتی داشت و او را از نزدیكی با شعاعیان بر حذر داشته بود. به هر تقدیر شعاعیان جایی در میان چریكها نداشت و میبایست كنار گذاشته میشد. اما اینكه شعاعیان توسط چریكها نزد ساواك لو رفت، به نظر افسانهای بیش نیست و البته كاری كه چریكها با شعاعیان كردند بسیار نكوهیدهتر از لو دادن او به ساواك بود؛ گرفتن همه امكانات یك نفر و سپس رها كردنش در آن شرایط بسیار سخت. در فضای عمل زده و آرمانی – احساساتی آن روز طرد و بایكوت شعاعیان گواه بارزی بود از اینكه كمترین بارقة دگراندیشی حتی در درون جنبش مسلحانه ماركسیستی مورد تحمل قرار نمیگرفت. عمل طرد و تجرید رفیقی كه اندكی بیشتر از رفقای دیگر مطالعه داشت و اعمال فشار روانی بر او در فضای آن روز بسیار بدتر از لو دادن، تأثیر مخرب داشت.
اختلاف چریكهای فدایی با شعاعیان را حداقل از دو منظر میتوان تحلیل كرد. اولین آن مربوط است به اختلافات ایدئولوژیك. شعاعیان پروایی ندارد كه منتقد لنینیسم باشد. شعاعیان از سوی جزنی به ماركسیست آمریكایی متهم بود. وجه دوم اختلافات مربوط است به نوع مبارزه. شعاعیان به فعالیت جبههای اعتقاد داشت، تلاش میكرد گروههای مختلف معتقد به مشی مسلحانه را در یك جبهه گردهم آورد و این دو مورد قبول چریكها نبود. چریكها نه میخواستند و نه میتوانستند منتقد لنینیسم باشند و همچنین آنان به مبارزه جبههای نیز اعتقادی نداشتند. بنابراین حضور شعاعیان در میان چریكها كاملاً زاید بود. خصوصاً آن كه شعاعیان خود را رهبر جبهه دموكراتیك میدانست و «دو رهبر نیز در سازمانی نگنجند».
گفته میشود جزنی به رهبری چریكها كه در آن زمان حمید اشرف بود اشاراتی داشت و او را از نزدیكی با شعاعیان بر حذر داشته بود. به هر تقدیر شعاعیان جایی در میان چریكها نداشت و میبایست كنار گذاشته میشد. اما اینكه شعاعیان توسط چریكها نزد ساواك لو رفت، به نظر افسانهای بیش نیست و البته كاری كه چریكها با شعاعیان كردند بسیار نكوهیدهتر از لو دادن او به ساواك بود؛ گرفتن همه امكانات یك نفر و سپس رها كردنش در آن شرایط بسیار سخت. در فضای عمل زده و آرمانی – احساساتی آن روز طرد و بایكوت شعاعیان گواه بارزی بود از اینكه كمترین بارقة دگراندیشی حتی در درون جنبش مسلحانه ماركسیستی مورد تحمل قرار نمیگرفت. عمل طرد و تجرید رفیقی كه اندكی بیشتر از رفقای دیگر مطالعه داشت و اعمال فشار روانی بر او در فضای آن روز بسیار بدتر از لو دادن، تأثیر مخرب داشت.
5- چریكهای فدایی تا چه حد به لوازم نظریههای ماركسیستی در مبارزه پایبند بودند و از ماركسیسم اطلاع داشتند و چگونه میتوانستند میان ماركسیسم سنتی و مبارزه مسلحانه پیوند ایجاد كنند؟
مقصود از این لوازم چیست؟ آیا مقصود همان «دترمینیسم» و جبرگرایی است كه ماركس، واضع آن بود؟ اگر مقصود این باشد، میدانیم چریكهای فدایی به چنین نظریهای قایل نبودند بلكه آنان ارادهگرایی را بر جبرگرایی ترجیح دادند و خود به استقبال سزارین دورههای تاریخی مورد نظرشان رفتند. آیا مقصود از این لوازم تقدم «حزب طبقه كارگر» بر «مبارزه» است؟ در كتاب نشان دادیم كه آنان مبارزه را بر تشكیل حزب مرجح میدانستند و معتقد بودند كه حزب طبقه كارگر بعداً تشكیل خواهد شد و حتی جزنی كه نسبت به پویان و احمدزاده، سنتیتر به حساب میآید فرمول اول حزب، سپس مبارزه را به كلی مردود اعلام میكند.
اما برای پیوند ماركسیسم سنتی به مبارزه مسلحانه باید توجه داشته باشیم كه این چریكهای فدایی نبودند كه این راه را گشودند بلكه اساساً «چپ نو، كه برداشتی كاملاً آزاد از ماركسیسم – لنینیسم بود این امكان را فراهم ساخت. بنابراین چریكها از یك سو ماركسیستهای ارتدكسی نبودند تا منتظر تحولات اجتماعی بمانند و ثانیاً باید توجه داشته باشیم كه چریكهای فدایی نیز مانند بسیار كسان دیگر انتخاب خود كه همانا «مشی مسلحانه» بود را كرده بودند و اكنون میبایست توجیهات تئوریك مییافتند و دقیقاً این همان كاری است كه «مجاهدین خلق» كردند. این سخن به منظور تخفیف آنان نیست بلكه به منظور تبیین غلبه «شور مبارزه» بر «ایدئولوژی» در آن دوره است.
مقصود از این لوازم چیست؟ آیا مقصود همان «دترمینیسم» و جبرگرایی است كه ماركس، واضع آن بود؟ اگر مقصود این باشد، میدانیم چریكهای فدایی به چنین نظریهای قایل نبودند بلكه آنان ارادهگرایی را بر جبرگرایی ترجیح دادند و خود به استقبال سزارین دورههای تاریخی مورد نظرشان رفتند. آیا مقصود از این لوازم تقدم «حزب طبقه كارگر» بر «مبارزه» است؟ در كتاب نشان دادیم كه آنان مبارزه را بر تشكیل حزب مرجح میدانستند و معتقد بودند كه حزب طبقه كارگر بعداً تشكیل خواهد شد و حتی جزنی كه نسبت به پویان و احمدزاده، سنتیتر به حساب میآید فرمول اول حزب، سپس مبارزه را به كلی مردود اعلام میكند.
اما برای پیوند ماركسیسم سنتی به مبارزه مسلحانه باید توجه داشته باشیم كه این چریكهای فدایی نبودند كه این راه را گشودند بلكه اساساً «چپ نو، كه برداشتی كاملاً آزاد از ماركسیسم – لنینیسم بود این امكان را فراهم ساخت. بنابراین چریكها از یك سو ماركسیستهای ارتدكسی نبودند تا منتظر تحولات اجتماعی بمانند و ثانیاً باید توجه داشته باشیم كه چریكهای فدایی نیز مانند بسیار كسان دیگر انتخاب خود كه همانا «مشی مسلحانه» بود را كرده بودند و اكنون میبایست توجیهات تئوریك مییافتند و دقیقاً این همان كاری است كه «مجاهدین خلق» كردند. این سخن به منظور تخفیف آنان نیست بلكه به منظور تبیین غلبه «شور مبارزه» بر «ایدئولوژی» در آن دوره است.
منبع: نشریه شهروند امروز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر