در بهار ۱۳۸۷ کتابی به نام "چريکهای فدايی خلق از نخستين کنش ها تا بهمن ١٣٥٧" توسط وزارت اطلاعات رژيم جمهوری اسلامی منتشر شد. اين کتاب با استناد به مکاتبات درونی ساواک و گزارشهايی از بازجويی های زندانيان سياسی مرتبط با این نیروی سیاسی در نيمه اول دهه ۱۳۵۰، نوشته شده که البته اولين و آخرين تلاش برای تحريف تاريخ چريکهای فدايی خلق و خدشه دار کردن چهره بنيانگذاران و اعضای مبارز اين سازمان از طرف وابستگان به رژیم جمهوری اسلامی نيست.
اين کتاب تمامأ آلوده به دروغ ها و اتهامات کثيف عليه مبارزين انقلابی، تروريست خواندن آنها و تحریف کامل رویدادهای تاریخی در دهه ٥٠ می باشد.
مهمترین نکته ای که در رابطه با کتاب فوق ابتدا بايد روی آن تعمق نمود، اهداف رژيم از نوشتن چنين کتابی است. آيا اين کتاب صرفأ تلاشی مذبوحانه برای خدشه دار کردن چهره انقلابی بنيانگذاران و اعضای سازمان چريکهای فدايی خلق ايران در دهه ٥٠ می باشد؟ در این صورت باید دید ضرورتی که رژيم را وادار کرده که دستگاه اطلاعاتی عریض و طويل خود را صرف اتهام زدن به انسانهايی کند که بطور فيزيکی در ميان ما نيستند، چيست؟
آنچه آشکارا و بطور برجسته در تلاش دست اندرکاران کتاب دشمن دیده می شود، این است که آنها کوشیده اند اسطوره های انقلابی خلق، اين ستارگان تابناک تاريخ مبارزات معاصر مردم ما را آماج تیرهای زهرآگین خود قرار دهند. اما، هدف از این کار کینه توزانه دور کردن ذهن نسل جوان مبارز از الگوهای انقلابی خود و محروم کردن آنان از تجارب تئوريک و عملی نهفته در تاريخ چريکهای فدايی خلق می باشد تا به این طریق بتوانند از رشد انقلابی اين نسل جديد مبارزين جلوگیری نمایند. در واقع، توسل به ترفندهايی مانند تحريف تاريخ مبارزات انقلابی چريکهای فدايی خلق ايران تداوم همان سیاست سرکوب و پيشگيری از رشد مبارزات توده های تحت ستم ایران توسط رژيم جمهوری اسلامی می باشد.
فراز جديدی از چکمه لیسی فرخ نگهدار!
در انتهای پيشگفتار کتاب مورد بحث وزارت اطلاعات، از "ديگرانی" خواسته شده که روايت آنها از تاريخ چريکهای فدايی خلق را تکميل کنند. فرخ نگهدار چکمه لیس بارگاه لاجوردی ها یکی از اولین "ديگرانی" است که به آن خواست پاسخ مثبت داده و با تأیید تاریخ نویسی وزارت آدم کش و جنایتکار جمهوری اسلامی و کوشش در تکمیل حملات زهر آگین آنان بر علیه مردم ایران، به خوش رقصی پرداخته است.
فرخ نگهدار با هدف فريب افکار عمومی، در نوشته خود تبليغ ميکند که گويا رژيم به مرور دمکراسی را ياد گرفته و امروز با مهربانی و دلسوزی فراوان و بدون هيچ غرض و مرضی صرفأ برای پژوهش تاريخی و درس گرفتن از اشتباهات چريکها و آموزش راه صلح و صفا و تغيير جامعه از طريق مسالمت آميز به انتشار اين کتاب دست زده است. او می نويسد: "از بدو تاسیس جمهوری اسلامی ایران، تا کنون کتب و نشریات منتشره توسط موسسات وابسته به دولت در باره احزاب و سازمانهای اپوزیسیون همواره بسیار خصمانه و یک جانبه بوده و همواره با اعتراض و خشم هواداران آنها مواجه شدهاند. نوشته آقای محمود نادری با زبانی متفاوت نوشته شده است... دو کتاب دیگر با نامهای "سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام" و "حزب توده ایران، از شکل گیری تا فروپاشی" در طول یک ساله اخیر انتشار یافتهاند. هنوز فرصت کند و کاو جدی تر در آنها برایم میسر نشده است. اما با ورق زدن کتاب هم میتوان فراوانی برداشتهای یک جانبه، کج بینی و تحریف را در تمام برگها حس کرد. کار آقای داوری از این زاویه متفاوت است."( در اینجا اسم "داوری" از طرف فرخ نگهدار به اشتباه به جای "نادری" نوشته است که نامی است که وزارت اطلاعات به عنوان نويسنده بر روی کتاب گذاشته است.)
خائن مشهور، فرخ نگهدار در بخشی از نوشته اش با يادآوری شور و شوق جوانان برای کسب اطلاعات هرچه بيشتر در مورد چريکهای فدايی خلق، به رژيم انتقاد می کند که چرا در کتابش از زبان تئوريک برای کوبيدن مشی انقلابی چفخا استفاده نکرده و در نفی تئوری مبارزه مسلحانه "ناپيگير" است؛ و خود در بخشی از نوشته اش به "تکمیل" تبلیغات کتاب وابستگان به وزارت اطلاعات بر علیه چریکهای فدائی خلق پرداخته و نوشته است: "هنوز در نهان خانه ذهن آقای نادری ، درست مثل ذهن ناپختهی چریکها، نوعی از جنبش مسلحانه متصور است که میتواند به "خشونت غیر ضرور" آلوده نشود. این بسیار خطرناک و اغوا کننده است. هیچ جنبش سیاسی، و هیچ قدرت حکومتی، وجود ندارد که حق ریختن خون انسان را، با هر انگیزه و بهانهای، حق مسلم خود بداند؛ و در درون خود، حتی با پارههای تن خود، دیرتر یا زودتر، همان نکند که با خصم خود میکند. آن که قهر را "مامای تاریخ" تصور میکند، دنیا را جهنم میکند و در جهنم تر و خشک با هم میسوزند. نهضتی که ارنستو چه گوارا نماد نامدار آن است، هم در دل خود همان حقایق تلخی را میپرورد که سرگذشتهای تراژیک فدائیان خلق در دل میپرورید. نقد آقای نادری از مشی خشونت آمیز و پی آمدهای آن هنوز یک نقد رادیکال نیست. "
فرخ نگهدار در ابراز نوکری نسبت به جلادان وزارت اطلاعات و چکمه لیسی آنان به نشان دادن همین حد ضدیت با چریکهای فدائی خلق اکتفا نکرده و روضه "حقیقت مسکوت" هم برای آنان خوانده است که مطابق آن گويا مارکسيستها دشمن واقعی رژيم پهلوی و اربابان امپرياليستش نبودند بلکه گویا دشمن واقعی آنها روحانيت بود. وی به طور واضح می گوید که: "شگفت آن است که خود دربار هم چشم بسته تحلیل CIA را پذیرفته و چریکهای فدایی را "دشمن اصلی" میدید و نه نهضت روحانیون شیعه به پیشوایی آیتالله خمینی را." ( توجه کنید که چه موذی گری رذیلانه ای در این سخن نهفته است! گوئی در دهه ٥٠ این آخوندها بودند که با مبارزات قاطعانه خود پایه های رژیم شاه را به لرزه در آورده و رژیم را مستأصل ساخته بودند و نه چریکهای فدائی خلق و جنبش مسلحانه ای که آنها آغازگرش بودند). او همچنین با مطلع نشان دادن خود نسبت به کارکرد دستگاه های پلیسی- امنیتی (اخذ شده از درس های ک.گ.ب!؟ ) مطرح می کند: "اگر هدف «موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی»، از انتشار این نوع کتابها، ترویج درسهای تاریخ برای کادرهای خبرهای باشد که کارشان تحلیل دادههای سیاسی، به منظور توصیههای سیاست گذاری policy recommendations باشد،آنگاه باید گفت این موسسه با مسکوت گذاردن اشتباه استراتژیک شاه و پشتیبانانش در تشخیص "دشمن اصلی" و انتخاب درست "جهت واردن آوردن ضربه اصلی" علت اصلی موجودیت و مسوولیت خود را نادیده گرفته است."
حتی اگر نوشته فوق از نوکر حقیر بارگاه لاجوردی را هم نادیده بگیریم هر کسی که دارای اندک آگاهی سیاسی است، از درجه ضدیت فرخ نگهدار با چریکهای فدائی خلق مطلع بوده و می داند که او همواره در حالی که خود را منتسب به "فدائی ها" جا زده، با غیض و غضب تمام بر علیه فدائی ها و تئوری مبارزه مسلحانه آنان تاخته و بطور هیستریک بر علیه آنها تبلیغ نموده است. اما امروز با انتشار کتاب دشمن کسانی پیدا می شوند که گوئی که فرد یادشده بیانگر جنبش فدائی است در قالب ظاهراً مخالفت با او می کوشند تا تب ستيزه جويی خود با مشی انقلابی چريکهای فدايی خلق را بگونه ای فرو نشانند. البته بعضی همین کار را بدون ذکر نام رسوای فرخ نگهدار انجام می دهند. در مورد این افراد هم باید گفت که در شرایطی که جمهوری اسلامی با حمله به چریکهای فدائی خلق و خط مشی انقلابی آنان در واقع قصد خاموش کردن مبارزات توده های تحت ستم ایران را دارد، هم آوازی با کتاب اخیر تنها به معنی آب ریختن به آسیاب دشمن است. تنها مغرضین و در بهترین حالت کوته اندیشان نادان ممکن است این واقعیت را از نظر دور داشته و بدون توجه به منظور و اهداف شدیداً ضد انقلابی جمهوری اسلامی از انتشار کتاب اخیر ، به یاد کهنه مخالفت های خود با تئوری و نظریات چریکهای فدائی خلق افتاده و به تأیید اتهامات رژیم نسبت به چریکها و از جمله "تروریست" خواندن آنان بیافتند.
فرخ نگهدار با بی شرمی فراوان در نوشته اخیرش سعی کرده است خود را يکی از صاحب نظران سازمان چريکهای فدايی خلق در سالهائی که خط انقلابی بر آن حاکم بود و از نزديکان مبارزين دهه ۴۰ و ۵۰ جا بزند تا به این طریق تأئيد خود از چرنديات وزارت اطلاعات را قابل پذيرش کند. با اين هدف است که او بطور مضحک و البته با وقاحت تمام خود را با رفیق حمید اشرف سنجیده و در سیر این ریاکاری گستاخانه، از " نبرد فدائیان" دم می زند. اما واقعیت این است که در تمام طول نبرد فدائیان در نیمه اول دهه 50، فرخ نگهدار هرگز به عنوان فدائی و یا حتی منتسب به فدائی ها مطرح نبود و حتی کوشش او در پنهان کردن خود در پشت نام رفقا حمید اشرف و یا بیژن جزنی، هیچوقت باعث نشد که کسی فرخ نگهدار را منتسب به فدائی ها بخواند. برای آگاهی خواننده لازم است توضیح داده شود که فرخ نگهدار در سال ۱۳۴۶ (که هنوز سچفخا تشکيل نشده بود) پس از دستگیری رفیق بیژن جزنی و تنی چند از مبارزین مرتبط با اين گروه در همين ارتباط دستگير شد و به پنج سال زندان محکوم گردید. او در آبان ۱۳۴۹ پيش از تمام شدن حکم ۵ ساله اش، نامه ای به "پيشگاه شاهنشاه آريامهر" نوشته و با ابراز ندامت از زندان آزاد شد. اما هنوز مدت کوتاهی از آزادی بر اساس ندامت او در بیرون از زندان نگذشته بود که در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ رزمندگان انقلابی، حماسه سياهکل را آفريدند و سپس چريکهای فدايی خلق رسما اعلام موجوديت کردند. پس از اينکه رژيم عکسهای انقلابيون را منتشر کرد و ..... و دستگيری ها در دانشگاه ها شروع شد، فرخ نگهدار از ترس اينکه مبادا ساواک به سراغ او نيز (که با حميد اشرف هم دانشگاهی بود) برود، با کمک قاچاقچی به افغانستان فرار کرد. پس از مدتی ساواک متوجه غيبت او شد و در نتيجه فرخ نگهدار بوسيله قاچاقچیان مرتبط با ساواک در افغانستان دستگير شده و به ايران بازگردانده و مجددأ زندانی شد. او در دادگاه شاه بار ديگر به ۵ سال زندان محکوم گرديد که اين بار بدون ابراز ندامت، پس از خاتمه دوران محکوميت سرانجام از زندان آزاد شد. در اين زمان با اوج گيری انقلاب مردم در سالهای ٥٦ و ٥٧ و تسهيل شرايط مبارزه و تغيير فضای امنيتی جامعه، ٣- ٢ ماه قبل از قيام ٥٧ در ارتباط با سازمان چريکهای فدايی خلق قرار گرفته و نقش بزرگی در انحراف اين سازمان از خط انقلابی بازی نمود و بعد از قيام بهمن، با همکاری همپالگيهايش بخش بزرگی از اين سازمان را به منجلاب دفاع از جمهوری اسلامی کشاند، همان بخشی که تحت عنوان "اکثريت" خائن شناخته شده است.
با توجه به آنچه گفته شد، روشن است که چنين فردی هيچگونه سنخیتی با چريکهای فدائی نداشته و در موقعيتی نيست که "جهت روشنائی بخشيدن به "برخی از نادانستهها و کج دانستهها و کدورتهای حقایق و حوادث تاریخ نسل خود نورافکن" شود ." بنابراين در برخورد به کتاب اخير دشمن تنها کسانی می توانند فرخ نگهدار را بیانگر چریکهای فدائی خلق جا بزنند و به نقش "نورافکنی" وی تکيه کنند که قصد دارند بدنامی و رسوائی او را وسیله ای برای لاپوشانی تأیید خود از اتهامات تهیه کنندگان آن کتاب بر علیه جوانان مبارز و توده های تحت ستم ایران قرار داده و با همپالگی های لاجوردی ها و سعید امامی ها متحد و هم سخن گردند. مرزبندی انقلابی با چرندیات اخیر دشمن وقتی امکانپذير است که افراد بتوانند منافع مردم ستمديده را دريابند، بفهمند که جنگی که رژيم براه انداخته، جنگ ميان انقلاب و ضدانقلاب، جنگ ميان رژيم با طبقات زحمتکش و تحت ستم است. مسئله بر سر جلوگیری از ارتقاء آگاهی نسل جوان مبارز و محروم کردن او از تجارب انقلابی یک دوره از تاریخ مبارزاتی مردم ما است؛ و همه اینها به خاطر جلوگیری از متشکل شدن و تشدید مبارزه جوانان مبارز و انقلابی بر علیه رژیم دیکتاتور حاکم و تغییر شرایط ظالمانه موجود است. کسانی که در چنين شرايطی به جای افشای اهداف و اغراض ضد خلقی جمهوری اسلامی، با نویسندگان دستگاه پلیسی- امنیتی رژیم و با امثال فرخ نگهدار ها هم سخن شده و چريکها را مورد حمله قرار می دهند، چه مغرض باشند و چه نادان و کوته بین، درواقع آب به آسياب جمهوری اسلامی می ريزند.
واقعیت این است که چه لجن پراکنی های وزارت اطلاعات و چه خوش رقصی های فرخ نگهدار و چه دو دوزه بازی کسانی که زیر لوای ایراد گیری به چنان خائنینی، به تخطئه یک دوره از مبارزات مردم ما می پردازند، قادر نخواهند بود چهره تابناک جنبش انقلابی مردم ایران در دهه ٥٠ را خدشه دار سازند.
اين کتاب تمامأ آلوده به دروغ ها و اتهامات کثيف عليه مبارزين انقلابی، تروريست خواندن آنها و تحریف کامل رویدادهای تاریخی در دهه ٥٠ می باشد.
مهمترین نکته ای که در رابطه با کتاب فوق ابتدا بايد روی آن تعمق نمود، اهداف رژيم از نوشتن چنين کتابی است. آيا اين کتاب صرفأ تلاشی مذبوحانه برای خدشه دار کردن چهره انقلابی بنيانگذاران و اعضای سازمان چريکهای فدايی خلق ايران در دهه ٥٠ می باشد؟ در این صورت باید دید ضرورتی که رژيم را وادار کرده که دستگاه اطلاعاتی عریض و طويل خود را صرف اتهام زدن به انسانهايی کند که بطور فيزيکی در ميان ما نيستند، چيست؟
آنچه آشکارا و بطور برجسته در تلاش دست اندرکاران کتاب دشمن دیده می شود، این است که آنها کوشیده اند اسطوره های انقلابی خلق، اين ستارگان تابناک تاريخ مبارزات معاصر مردم ما را آماج تیرهای زهرآگین خود قرار دهند. اما، هدف از این کار کینه توزانه دور کردن ذهن نسل جوان مبارز از الگوهای انقلابی خود و محروم کردن آنان از تجارب تئوريک و عملی نهفته در تاريخ چريکهای فدايی خلق می باشد تا به این طریق بتوانند از رشد انقلابی اين نسل جديد مبارزين جلوگیری نمایند. در واقع، توسل به ترفندهايی مانند تحريف تاريخ مبارزات انقلابی چريکهای فدايی خلق ايران تداوم همان سیاست سرکوب و پيشگيری از رشد مبارزات توده های تحت ستم ایران توسط رژيم جمهوری اسلامی می باشد.
فراز جديدی از چکمه لیسی فرخ نگهدار!
در انتهای پيشگفتار کتاب مورد بحث وزارت اطلاعات، از "ديگرانی" خواسته شده که روايت آنها از تاريخ چريکهای فدايی خلق را تکميل کنند. فرخ نگهدار چکمه لیس بارگاه لاجوردی ها یکی از اولین "ديگرانی" است که به آن خواست پاسخ مثبت داده و با تأیید تاریخ نویسی وزارت آدم کش و جنایتکار جمهوری اسلامی و کوشش در تکمیل حملات زهر آگین آنان بر علیه مردم ایران، به خوش رقصی پرداخته است.
فرخ نگهدار با هدف فريب افکار عمومی، در نوشته خود تبليغ ميکند که گويا رژيم به مرور دمکراسی را ياد گرفته و امروز با مهربانی و دلسوزی فراوان و بدون هيچ غرض و مرضی صرفأ برای پژوهش تاريخی و درس گرفتن از اشتباهات چريکها و آموزش راه صلح و صفا و تغيير جامعه از طريق مسالمت آميز به انتشار اين کتاب دست زده است. او می نويسد: "از بدو تاسیس جمهوری اسلامی ایران، تا کنون کتب و نشریات منتشره توسط موسسات وابسته به دولت در باره احزاب و سازمانهای اپوزیسیون همواره بسیار خصمانه و یک جانبه بوده و همواره با اعتراض و خشم هواداران آنها مواجه شدهاند. نوشته آقای محمود نادری با زبانی متفاوت نوشته شده است... دو کتاب دیگر با نامهای "سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام" و "حزب توده ایران، از شکل گیری تا فروپاشی" در طول یک ساله اخیر انتشار یافتهاند. هنوز فرصت کند و کاو جدی تر در آنها برایم میسر نشده است. اما با ورق زدن کتاب هم میتوان فراوانی برداشتهای یک جانبه، کج بینی و تحریف را در تمام برگها حس کرد. کار آقای داوری از این زاویه متفاوت است."( در اینجا اسم "داوری" از طرف فرخ نگهدار به اشتباه به جای "نادری" نوشته است که نامی است که وزارت اطلاعات به عنوان نويسنده بر روی کتاب گذاشته است.)
خائن مشهور، فرخ نگهدار در بخشی از نوشته اش با يادآوری شور و شوق جوانان برای کسب اطلاعات هرچه بيشتر در مورد چريکهای فدايی خلق، به رژيم انتقاد می کند که چرا در کتابش از زبان تئوريک برای کوبيدن مشی انقلابی چفخا استفاده نکرده و در نفی تئوری مبارزه مسلحانه "ناپيگير" است؛ و خود در بخشی از نوشته اش به "تکمیل" تبلیغات کتاب وابستگان به وزارت اطلاعات بر علیه چریکهای فدائی خلق پرداخته و نوشته است: "هنوز در نهان خانه ذهن آقای نادری ، درست مثل ذهن ناپختهی چریکها، نوعی از جنبش مسلحانه متصور است که میتواند به "خشونت غیر ضرور" آلوده نشود. این بسیار خطرناک و اغوا کننده است. هیچ جنبش سیاسی، و هیچ قدرت حکومتی، وجود ندارد که حق ریختن خون انسان را، با هر انگیزه و بهانهای، حق مسلم خود بداند؛ و در درون خود، حتی با پارههای تن خود، دیرتر یا زودتر، همان نکند که با خصم خود میکند. آن که قهر را "مامای تاریخ" تصور میکند، دنیا را جهنم میکند و در جهنم تر و خشک با هم میسوزند. نهضتی که ارنستو چه گوارا نماد نامدار آن است، هم در دل خود همان حقایق تلخی را میپرورد که سرگذشتهای تراژیک فدائیان خلق در دل میپرورید. نقد آقای نادری از مشی خشونت آمیز و پی آمدهای آن هنوز یک نقد رادیکال نیست. "
فرخ نگهدار در ابراز نوکری نسبت به جلادان وزارت اطلاعات و چکمه لیسی آنان به نشان دادن همین حد ضدیت با چریکهای فدائی خلق اکتفا نکرده و روضه "حقیقت مسکوت" هم برای آنان خوانده است که مطابق آن گويا مارکسيستها دشمن واقعی رژيم پهلوی و اربابان امپرياليستش نبودند بلکه گویا دشمن واقعی آنها روحانيت بود. وی به طور واضح می گوید که: "شگفت آن است که خود دربار هم چشم بسته تحلیل CIA را پذیرفته و چریکهای فدایی را "دشمن اصلی" میدید و نه نهضت روحانیون شیعه به پیشوایی آیتالله خمینی را." ( توجه کنید که چه موذی گری رذیلانه ای در این سخن نهفته است! گوئی در دهه ٥٠ این آخوندها بودند که با مبارزات قاطعانه خود پایه های رژیم شاه را به لرزه در آورده و رژیم را مستأصل ساخته بودند و نه چریکهای فدائی خلق و جنبش مسلحانه ای که آنها آغازگرش بودند). او همچنین با مطلع نشان دادن خود نسبت به کارکرد دستگاه های پلیسی- امنیتی (اخذ شده از درس های ک.گ.ب!؟ ) مطرح می کند: "اگر هدف «موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی»، از انتشار این نوع کتابها، ترویج درسهای تاریخ برای کادرهای خبرهای باشد که کارشان تحلیل دادههای سیاسی، به منظور توصیههای سیاست گذاری policy recommendations باشد،آنگاه باید گفت این موسسه با مسکوت گذاردن اشتباه استراتژیک شاه و پشتیبانانش در تشخیص "دشمن اصلی" و انتخاب درست "جهت واردن آوردن ضربه اصلی" علت اصلی موجودیت و مسوولیت خود را نادیده گرفته است."
حتی اگر نوشته فوق از نوکر حقیر بارگاه لاجوردی را هم نادیده بگیریم هر کسی که دارای اندک آگاهی سیاسی است، از درجه ضدیت فرخ نگهدار با چریکهای فدائی خلق مطلع بوده و می داند که او همواره در حالی که خود را منتسب به "فدائی ها" جا زده، با غیض و غضب تمام بر علیه فدائی ها و تئوری مبارزه مسلحانه آنان تاخته و بطور هیستریک بر علیه آنها تبلیغ نموده است. اما امروز با انتشار کتاب دشمن کسانی پیدا می شوند که گوئی که فرد یادشده بیانگر جنبش فدائی است در قالب ظاهراً مخالفت با او می کوشند تا تب ستيزه جويی خود با مشی انقلابی چريکهای فدايی خلق را بگونه ای فرو نشانند. البته بعضی همین کار را بدون ذکر نام رسوای فرخ نگهدار انجام می دهند. در مورد این افراد هم باید گفت که در شرایطی که جمهوری اسلامی با حمله به چریکهای فدائی خلق و خط مشی انقلابی آنان در واقع قصد خاموش کردن مبارزات توده های تحت ستم ایران را دارد، هم آوازی با کتاب اخیر تنها به معنی آب ریختن به آسیاب دشمن است. تنها مغرضین و در بهترین حالت کوته اندیشان نادان ممکن است این واقعیت را از نظر دور داشته و بدون توجه به منظور و اهداف شدیداً ضد انقلابی جمهوری اسلامی از انتشار کتاب اخیر ، به یاد کهنه مخالفت های خود با تئوری و نظریات چریکهای فدائی خلق افتاده و به تأیید اتهامات رژیم نسبت به چریکها و از جمله "تروریست" خواندن آنان بیافتند.
فرخ نگهدار با بی شرمی فراوان در نوشته اخیرش سعی کرده است خود را يکی از صاحب نظران سازمان چريکهای فدايی خلق در سالهائی که خط انقلابی بر آن حاکم بود و از نزديکان مبارزين دهه ۴۰ و ۵۰ جا بزند تا به این طریق تأئيد خود از چرنديات وزارت اطلاعات را قابل پذيرش کند. با اين هدف است که او بطور مضحک و البته با وقاحت تمام خود را با رفیق حمید اشرف سنجیده و در سیر این ریاکاری گستاخانه، از " نبرد فدائیان" دم می زند. اما واقعیت این است که در تمام طول نبرد فدائیان در نیمه اول دهه 50، فرخ نگهدار هرگز به عنوان فدائی و یا حتی منتسب به فدائی ها مطرح نبود و حتی کوشش او در پنهان کردن خود در پشت نام رفقا حمید اشرف و یا بیژن جزنی، هیچوقت باعث نشد که کسی فرخ نگهدار را منتسب به فدائی ها بخواند. برای آگاهی خواننده لازم است توضیح داده شود که فرخ نگهدار در سال ۱۳۴۶ (که هنوز سچفخا تشکيل نشده بود) پس از دستگیری رفیق بیژن جزنی و تنی چند از مبارزین مرتبط با اين گروه در همين ارتباط دستگير شد و به پنج سال زندان محکوم گردید. او در آبان ۱۳۴۹ پيش از تمام شدن حکم ۵ ساله اش، نامه ای به "پيشگاه شاهنشاه آريامهر" نوشته و با ابراز ندامت از زندان آزاد شد. اما هنوز مدت کوتاهی از آزادی بر اساس ندامت او در بیرون از زندان نگذشته بود که در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ رزمندگان انقلابی، حماسه سياهکل را آفريدند و سپس چريکهای فدايی خلق رسما اعلام موجوديت کردند. پس از اينکه رژيم عکسهای انقلابيون را منتشر کرد و ..... و دستگيری ها در دانشگاه ها شروع شد، فرخ نگهدار از ترس اينکه مبادا ساواک به سراغ او نيز (که با حميد اشرف هم دانشگاهی بود) برود، با کمک قاچاقچی به افغانستان فرار کرد. پس از مدتی ساواک متوجه غيبت او شد و در نتيجه فرخ نگهدار بوسيله قاچاقچیان مرتبط با ساواک در افغانستان دستگير شده و به ايران بازگردانده و مجددأ زندانی شد. او در دادگاه شاه بار ديگر به ۵ سال زندان محکوم گرديد که اين بار بدون ابراز ندامت، پس از خاتمه دوران محکوميت سرانجام از زندان آزاد شد. در اين زمان با اوج گيری انقلاب مردم در سالهای ٥٦ و ٥٧ و تسهيل شرايط مبارزه و تغيير فضای امنيتی جامعه، ٣- ٢ ماه قبل از قيام ٥٧ در ارتباط با سازمان چريکهای فدايی خلق قرار گرفته و نقش بزرگی در انحراف اين سازمان از خط انقلابی بازی نمود و بعد از قيام بهمن، با همکاری همپالگيهايش بخش بزرگی از اين سازمان را به منجلاب دفاع از جمهوری اسلامی کشاند، همان بخشی که تحت عنوان "اکثريت" خائن شناخته شده است.
با توجه به آنچه گفته شد، روشن است که چنين فردی هيچگونه سنخیتی با چريکهای فدائی نداشته و در موقعيتی نيست که "جهت روشنائی بخشيدن به "برخی از نادانستهها و کج دانستهها و کدورتهای حقایق و حوادث تاریخ نسل خود نورافکن" شود ." بنابراين در برخورد به کتاب اخير دشمن تنها کسانی می توانند فرخ نگهدار را بیانگر چریکهای فدائی خلق جا بزنند و به نقش "نورافکنی" وی تکيه کنند که قصد دارند بدنامی و رسوائی او را وسیله ای برای لاپوشانی تأیید خود از اتهامات تهیه کنندگان آن کتاب بر علیه جوانان مبارز و توده های تحت ستم ایران قرار داده و با همپالگی های لاجوردی ها و سعید امامی ها متحد و هم سخن گردند. مرزبندی انقلابی با چرندیات اخیر دشمن وقتی امکانپذير است که افراد بتوانند منافع مردم ستمديده را دريابند، بفهمند که جنگی که رژيم براه انداخته، جنگ ميان انقلاب و ضدانقلاب، جنگ ميان رژيم با طبقات زحمتکش و تحت ستم است. مسئله بر سر جلوگیری از ارتقاء آگاهی نسل جوان مبارز و محروم کردن او از تجارب انقلابی یک دوره از تاریخ مبارزاتی مردم ما است؛ و همه اینها به خاطر جلوگیری از متشکل شدن و تشدید مبارزه جوانان مبارز و انقلابی بر علیه رژیم دیکتاتور حاکم و تغییر شرایط ظالمانه موجود است. کسانی که در چنين شرايطی به جای افشای اهداف و اغراض ضد خلقی جمهوری اسلامی، با نویسندگان دستگاه پلیسی- امنیتی رژیم و با امثال فرخ نگهدار ها هم سخن شده و چريکها را مورد حمله قرار می دهند، چه مغرض باشند و چه نادان و کوته بین، درواقع آب به آسياب جمهوری اسلامی می ريزند.
واقعیت این است که چه لجن پراکنی های وزارت اطلاعات و چه خوش رقصی های فرخ نگهدار و چه دو دوزه بازی کسانی که زیر لوای ایراد گیری به چنان خائنینی، به تخطئه یک دوره از مبارزات مردم ما می پردازند، قادر نخواهند بود چهره تابناک جنبش انقلابی مردم ایران در دهه ٥٠ را خدشه دار سازند.
سهيلا دهماسی
٢٥ اکتبر ٢٠٠٨
٢٥ اکتبر ٢٠٠٨
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر