سی و هشت سال بعد از واقعه ی سیاهکل، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با انتشار کتابی پیرامون فعالیت مسلحانه ی هفت ساله ی فدائیان، بار دیگر نگاه ها را متوجه ی این جنبش نمود. در مورد این کتاب و اهداف وزارت اطلاعات از انتشار آن، با آقای بهروز خلیق مسئول هیات سیاسی - اجرائی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) گفتگو کرده ایم ...
امروز نوزدهم بهمن ماه است. سی و هشت سال قبل در این روز با حمله ی گروهی از چریک هایی که بعدا به فدائیان مشهور شدند، به پاسگاهی در سیاهکل، جنبشی متولد شد که فضای سیاسی پیش از انقلاب را تحت تاثیر خود قرار داد. امسال وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با انتشار کتابی پیرامون فعالیت مسلحانه ی هفت ساله ی این سازمان علیه حکومت شاه، بار دیگر نگاه ها را متوجه ی این جنبش نمود. این کتاب بحث های گسترده ای را در بین فعالین سیاسی و روشنفکران به وجود آورد و شاخه های مختلف جنبش فدایی آن را یک صدا محکوم کردند. در مورد این کتاب، با آقای بهروز خلیق گفتگو کرده ایم. بهروز خلیق در سال ۱٣۵٣ در ارتباط با سازمان چریک های فدایی خلق دستگیر شد، در جریان انقلاب از زندان آزاد گردید و بعد از آن همواره مسئولیت های مهمی در بزرگترین شاخه ی جنبش فدایی یعنی فدائیان خلق (اکثریت) داشته است.
وی در حال حاضر مسئول هیات سیاسی – اجرایی این سازمان است. آقای خلیق، انتشار جلد اول کتاب "چریک های فدایی خلق"، با واکنش های متفاوتی روبرو شده است. تقریبا همه جریانهای جنبش فدایی این کتاب را به عنوان یک اقدام اطلاعاتی که با اتکا به اسناد انحصاری صورت گرفته، محکوم کرده اند. با این حال جای این پرسش همچنان باقی است که وزارت اطلاعات برای چه حالا دست به انتشار این کتاب زده و چه هدفی را دنبال کرده است. انتشار کتاب "چریکهای فدائی خلق" را میتوان هم در چارچوب سیاستهای عمومی وزارت اطلاعات نسبت به اپوزیسیون مورد بررسی قرار داد و هم در رابطه با مقطع زمانی کنونی. وزارت اطلاعات به عنوان ارگان اطلاعاتی رژیم استبداد مذهبی وظیفه مقابله، تضعیف، حذف و نابودی نیروهای اپوزیسیون را برعهده دارد. نهادهای امنیتی برحسب وضعیت سیاسی کشور، مواضع و موقعیت نیروهای اپوزیسیون اقدامات فوق را به کار میگیرند. آنها در مواقعی به اعدام و ترور مخالفین متوسل میشوند و زمانی به بیاعتبار کردن آنها روی میآورند. و گاه هر دو را به کار میبندند. سپاه و وزارت اطلاعات در دهه ۶٠ به تهاجم گسترده، دستگیری وسیع و اعدام زندانیان روی آورند و در دهه ۷٠ به ترور رهبران و کادرهای اپوزیسیون در داخل و خارج از کشور متوسل گشتند. در دهه ۸٠ نه امکان اعدامهای گسترده برای وزارت اطلاعات مقدور بود و نه ترور. چرا که با اعدام چندین هزار از زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، زندانها نسبتا خالی شده بود و ترور مخالفین در خارج از کشور بعد از میکونوس و در داخل بعد از قتلهای زنجیرهای، چنان برای رژیم هزینهبر شده بود که از نظر آنان به فایدهاش نمیارزید. وزارت اطلاعات در دوره احمدینژاد در کنار فعالیتهای سرکوبگرانه و اطلاعاتی، سیاست بیاعتبار کردن نیروهای اپوزیسیون را در پیش گرفته است. بیاعتبار کردن نیروهای اپوزیسیون، سیاست همیشگی رژیم اسلامی بود ولی در دوره وزارت محسنی اژهای، این سیاست ابعاد تازهای پیدا کرده است. نگاهی به کتابهای منتشره توسط موسسه وابسته به وزارت اطلاعات علیه جریانهای اصلی مخالف رژیم، این موضوع را به خوبی نشان میدهد. دلیل دیگر انتشار کتاب "چریکهای فدائی خلق" به وضعیت جمهوری اسلامی برمیگردد. جمهوری اسلامی با بحران اقتصادی و کارائی، با بحران مشارکت و مشروعیت روبرو است. نارضایتی از رژیم در بین گروههای مختلف اجتماعی ابعاد بیسابقهای پیدا کرده است. سران رژیم بر بحرانهای موجود و نارضایتی وسیع مردم آگاهی دارند. آنها نگران سرنوشت جمهوری اسلامی هستند و از اینکه مردم به سوی نیروهای اپوزیسیون روی بیآورند، واهمه دارند. آنها تداوم حیات خود را در موقعیت ضعیف اپوزیسیون و در فقدان آلترناتیو قدرتمند میدانند. کتابهای منتشره شده توسط وزارت اطلاعات تماما برای تضعیف و بیاعتبار کردن جریانهای اصلی نیروهای اپوزیسیون است. اما دلیل انتشار کتاب "چریکهای فدائی خلق" در مقطع کنونی بی ارتباط با برآمد نسل جدید چپ نیست. رژیم بر این خیال باطل بود که با اعدامهای سال ۶۷ و راندن بخش قابل توجهی از نیروهای چپ به خارج از کشور، قادر شده است که ریشه چپ را در کشور بخشکاند. ولی غافل از این بود که چپ در رژیم استبدادی و ضد آزادی و در جامعه طبقاتی ریشهکن نمیشود. رژیم از تاثیر جنبش فدائی بر نسل جدید چپ آگاه است و به همین خاطر میخواهد سیمای جنبش فدائی را لکه دار کند تا برای نسل جدید جذبهای نداشته باشد و بین آندو پیوندی به وجود نیآید. اکنون چند ماه بعد از انتشار این کتاب، ارزیابی شما چیست؟ آیا وزرات اطلاعات در آن چه که می خواسته موفق شده است؟ انتشار کتاب "چریکهای فدائیخلق" در داخل و خارج از کشور بازتاب وسیعی پیدا کرد و کتاب در بازار کمیاب شد. این امر نشانگر علاقه فعالین سیاسی و نسل جدید چپ به جنبش فدائی و تاریخ آن است. با منتشر شدن این کتاب، مطالب زیادی در نقد کتاب در رسانهها درج شد و نام فدائی بار دیگر مطرح گردید. برخلاف هدف وزارت اطلاعات، کتاب در بین گروههائی از جامعه که از تاریخ جنبش فدائی چندان اطلاعی نداشتند تاثیرات مثبتی گذاشته است. آنها به جانبازی و مقاومت فدائیان و مبارزه سرسختانه آنها علیه رژیم استبدادی شاه آگاهی یافتهاند. در مورد نویسنده و یا نویسندگان واقعی این کتاب، حرف های مختلفی گفته شده است، شما در این مورد اطلاعات تازه ای دارید؟ ابتدا تصور می شد محمود نادری نام مستعار است که نویسنده کتاب برای پنهان نگهداشتن نام خود آن را برگزیده است. ولی تحقیقات بعدی نشان داد که محمود نادری نام واقعی است. نام مستعار او "نادر توسلی" است که قبلا مطالب خود را با این نام مینوشت. او از سالهای اول انقلاب با ارگان های امنیتی جمهوری اسلامی کار میکرده است. محمود نادری در دهه ۶٠ وارد دانشگاه تهران شده و در رشته تاریخ فارغالتحصیل گردیده است. او از همان ابتدای تاسیس موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی در سال ۱۳۶۷ با آن همکاری کرده است. موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی در پائیز سال ۱۳۷٠ کتاب اول ازسری کتابهائی به نام "مطالعات سیاسی" را منتشر نمود. شماره دوم آن در پائیز سال ۱۳۷۲ انتشار یافت و سپس تعطیل گردید. کتاب اول با مدیریت محمود نادری (با نام مستعار نادر توسلی) انتشار یافت ولی در کتاب دوم نام او حذف گردید و جای آن را "شورای سردبیری" گرفت. بسیاری از کسانی که این کتاب را خوانده اند معتقدند در مبارزه بین چریکها و ساواک شاه، این کتاب بسیار جانبدارانه نوشته شده است. یکی از موارد بارز در تمامی این کتاب این است که می کوشد چنین وانمود کند، چریک ها بعد از دستگیری بلافاصله اطلاعات خود را در اختیار بازجویان قرار می دادند و قرارهای خود را معرفی می کردند که به ضربات زنجیره ای تازه ای می انجامید. این تصویر، با تصویر که در جامعه ی ایران از مقاومت چریکها در زندان های شاه وجود داشته است، به کلی متفاوت است. آن تصویر قبلی حقیقت داشته است، یا این احساسی که کتاب می کوشد به خواننده منتقل کند؟ یکی از مقاصد نویسنده کتاب، شکستن آن ذهنیتی است که نسبت به مقاومت فدائیان در بین فعالین سیاسی وجود دارد. فدائیان در آن سالها در مبارزه با رژیم استبدادی شاه حماسهها آفریدند که حتی تحسین محمدرضا شاه را برانگیخته بود. از مقاومت فدائیان در زیر شکنجههای ساواک میتوان صدها نمونه آورد که مواردی از آنها از زبان شکنجهگران بیان شده است. یک نمونه از مقاومت حماسهافرین، انوش لطفی است که تهرانی (بهمن نادری) در جلسه دادگاه در سال ۱۳۵۸ به آن اعتراف نمود و از وی عذرخواهی کرد. مورد دیگر برادر من ابراهیم خلیق است. تهرانی در همان دادگاه از مقاومت او در زیر شکنجه سخن گفت. به گفته تهرانی: "به دستور عطاپور به مشهد رفتم تا با ساواک مشهد در بازجوئی از ابراهیم خلیق همکاری نمایم. روز بعد به مشهد رفتم و خودم را به ساواک معرفی کردم و یکی دو ساعت بعد ابراهیم خلیق را آوردند. او قبلا به شدت شکنجه شده بود و علاوه بر من حسین ناهیدی چند نفر دیگر در اطاق بودند. دست و پای او را بسته و با کابل او را زدیم و بعد من و ناهیدی بیرون آمده تا در مورد ادامه کار صحبت کنیم. در این موقع افراد گارد ساواک شاید برای خوشخدمتی دستهای ابراهیم خلیق را با دستبند به پنجره اطاق بسته و آویزان کرده بودند. وقتی وارد اطاق شدم وضع را بحرانی دیدم، وقتی دستبندها را باز کردم بیهوش شده بود و تلاشهای بعدی بیاثر ماند و او شهید شد (کتاب "شکنجهگران میگویند" گردآوری قاسم حسنپور). ابراهیم خلیق در زیر شکنجه لب به سخن نگشود و شکنجهگران را در کسب اطلاعات ناکام گذاشت. وقتی من در سال ۱۳۵۳ دستگیر شدم، حتی برگهای از او در پرونده من وجود نداشت. او کلمهای در مورد من و سایر رفقای مشترک ما نگفته بود. طبعا ساواک با شکنجه رفقای ما در آن دوره اطلاعات زیادی را به دست آورده است. این یک واقعیت است. اما مقاومت سرسختانه رفقای ما نیز در زیر شکنجه واقعیت دیگری است. بدون مقاومت فدائیان در زیر شکنجه، سازمان چریکهای فدائی خلق در کوتاه مدت متلاشی میشد. میتوان صدها مورد را مثال آورد که رفقای ما شکنجه را تحمل کردند و قرارها را سوزاندند و یا در مورد رفقای خود به ساواک اطلاعات ندادند. در بررسی فعالیت های فدائیان قبل از انقلاب، این کتاب معمولا سرنوشت آن ها را تا زمان دستگیری مورد توجه قرار می دهد و به طور کلی از زندان های شاه در این دوران اطلاعاتی به دست نمی دهد. از جمله چگونگی فعالیت فدائیان در زندان، عقایدشان و نحوه ی مواجه شان با حکومت، سرنوشت آن ها بعد از دستگیری ناروشن می ماند. در بسیاری از جاهای کتاب به "تک نویسی" های فدائیآن بازداشت شده اشاره شده است. آیا فدائیان بعد از دستگیری به همکاری با ساواک اقدام می کردند؟ وضعیت آن ها در زندان ها چگونه بود و چه سرنوشتی برایشان رقم می خورد؟ متاسفانه در زمینه زندانهای شاه و مقاومتهائی که در زندانها در آن سالها صورت گرفته، مطالب اندکی نوشته شده است. در این زمینه میتوان سخنان زیادی گفت ولی من در اینجا به خاطر اختصار فقط به دو موضوع اشاره میکنم. در آن دوره زندان دست زندانیان سیاسی بود و زندانبانان علیرغم فشارها به هیچوجه قادر نشدند که بر زندان تسلط پیدا کنند. زندانیان کمون تشکیل میدادند، با هم به گفتگو می نشستند، اطلاعات و تجربیات را به هم منتقل می کردند، با خارج از زندان و از جمله با سازمان از کانال خانوادهها در تماس میگرفتند و پیامهای خود را به مسئولین سازمان میرساندند. در آن سالها زندانها سمبل مقاومت در مقابل رژیم شاه بود. اکثر زندانیان با روحیه خوب سالهای محکومیت خود را میگذراندند. موضوع دیگری که قابل تاکید است، نقش زندانها در ساختن کادرهای سازمانهای سیاسی از جمله سازمان چریکهای فدائی خلق بود. به جرات میتوان گفت که زندان در آن سالها بیشترین کادر را برای جریانهای چریکی ساخت. در بیرون از زندان، چنین امکانی وجود نداشت. ساواک کسانی را که چند کتاب خوانده بودند دستگیر میکرد و آن ها را به زندانهائی میفرستاد که کادرهای با تجربه سیاسی در آن به سر میبردند. چنین افرادی در زندانها آموزش سیاسی میدیدند و بعد از سپری کردن محکومیت خود، آزاد شده و به جریانهای چریکی میپیوستند. جریانهای چریکی بیشترین تغذیه را از زندانها داشتند. این امر به خوبی فضای زندانها را در آن دوره نشان میدهد. قضاوت عمومی در ایران نسبت به فدائیان خلق دوران قبل از انقلاب – صرف نظر از هر انتقادی که به مشی سیاسی آن ها وارد بوده است – این بوده که آن ها یک سازمان میهن دوست، ملی و مستقل بوده اند. این کتاب برای اولین بار با اتکا به رد و بدل شدن چند نامه بین حمید اشرف و فعالین فدائی در خارج از کشور، ادعای وابستگی فدائیان خلق به دولت های خارجی و حتی جاسوسی به نفع بیگانگان را مطرح کرده است؟ این اتهامات تنها از جانب محمود نادری مطرح نشده است. قبل از او ساواک این اتهامات را در سال ۱۳۵۵ به فدائیان زده است. محمود نادری همانند نویسنده کتاب "نهضت امام خمینی" (نوشته حمید روحانی) بدون تحقیق و تنها با توسل به اسناد ساواک چنین اتهاماتی را به فدائیان زده است. من در مطلبی که در نشریه آرش (شماره ۱٠۲) با عنوان "عدم وابستگی: مشخصه بارز جریان فدائی" درج شده است، به این موضوع پرداختهام. در آن مطلب گفته شده است که: "جریان فدائی از ابتدا مستقل از دو طیف چپ ایران و دو قطب جهانی کمونیست حرکت کرد و بر استقلال خود از آنها پای فشرد و خط جدیدی را در درون چپ ایران شکل داد که به آن "خط دو" می گفتند. ما در آن سالها شاهد این تفکیک هم در زندانها و هم در سطح جامعه بودیم. این استقلال هم در حوزه نظری و هم در قلمرو عمل وجود داشت. فدائیان نه تحلیهای خط سه را در مورد ایران و جهان قبول داشتند و نه نگاه حزب توده ایران را. برای جریان فدائی استقلال از قطبهای جهانی یک ارزش بود و همواره آن را پاس می داشت. بر همین پایه هم از ابتدا روی پای خود ایستاد و امکانات ضرور برای تداوم مبارزه را با جانفشانی و فداکاری فراهم آورد." در مورد جاسوسی فقط به نقل قول از آقای ماسالی که در جریان این تماسها بوده، اکتفا میکنم. آقای ماسالی می گوید: "تا آنجائی که من در جریان این تماس بودم، شوروی به بهانه های مختلف از کمک های مالی و تسلیحاتی و پشتیبانی سیاسی و غیره امتناع می کرد، ولی در عین حال سعی می کردند روابط را با وعده های مبهم حفظ کنند. تاکتیک آنها این بود که در این سازمان نفوذ کنند و اطلاعات همه جانبه ای از سیاستها و ترکیب رهبری و ساختار تشکیلاتی سازمان بدست آورند. هم چنین می خواستند که از طریق سازمان از ارتش و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران اطلاعاتی بدست آورند. و برای اینکه سازمان را در عمل انجام شده ای قرار بدهند، پیشنهاد کرده بودند که مرکزیت سازمان تلگرام تبریکی به مناسبت انقلاب اکتبر به کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی مخابره کند تا به اصطلاح زمینه ملاقات در مسکو و دریافت کمکهای مختلف مورد بررسی قرار گیرد." آقای ماسالی برخورد رفیق حمید اشرف را نسبت به درخواستهای اتحاد شوروی چنین توضیح می دهد: "ما ضمن امتناع از ابتکار، نگرانی خود را از استمرار این تماس برای رهبری سازمان گزارش کردیم. در پاسخی که حمید اشرف به ما نوشته بود از این رفتار و مطالبات شوروی سخت براشفته شده بود و نوشت: به آنها بگوئید ما جاسوس نیستیم ...." (کتاب سوسیالیسم و انقلاب ساده پندارانه" نوشته منوچهر صالحی ـ حسن ماسالی). تنها ارگانها و عناصر امنیتی به جهت کینه و خصومتی که نسبت به اپوزیسیون دارند، چنین تهمتی را به جریان فدائی میزنند. از جمله ادعاهای دیگر کتاب موضوع نفوذ ساواک در تشکیلات مخفی فدائیان است. نویسنده کتاب مدعی شده است که اگر انقلاب بهمن در ایران رخ نمی داد، "دور نبود که اعضای رهبری، یک سره از منابع ساواک تعیین گردند". – این عین ادعایی است که در این کتاب مطرح شده است – آیا حقیقتا ساواک توانسته بود در سازمان فدائیان نفوذی تا این حد جدی پیدا کند؟ این امر واقعیت دارد که همواره ارگانهای امنیتی برای ضربه زدن به سازمانهای اپوزیسیون میکوشند که در بین آنها نفوذ کنند. این کار هم توسط ساواک صورت میگرفت و هم توسط وزارت اطلاعات به صورت گسترده انجام میگیرد. ساواک برای ضربه زدن به فدائیان به طرق مختلف میکوشید که به صفوف سازمان چریکهای فدائی خلق نفوذ کند. ولی نوع مبارزه فدائیان و ساختار سازمانی آن به گونهای بود که امکان نفوذ در آن اندک بود. ساواک قادر شده بود در بین برخی جریانهای سیاسی عناصر خود را نفوذ دهد و یا با عناصر خود گروه تشکیل دهد. ولی در نفوذ دادن عناصر خود در سازمان چریکهای فدائی موفق نبود. تا کنون هیچ موردی مشاهده نشده است که عناصر نفوذی ساواک به خانههای تیمی و رهبری سازمان راه پیدا کرده و از این طریق به سازمان ضربه جدی زده باشند . محمود نادری هم نتوانسته است در پروندههای ساواک چنین موردی را پیدا کند. اما در موارد نادری ساواک توانسته بود که همکاری این و یا آن فرد علنی سازمان را جلب نماید. آنچه میتوان گفت برخلاف ادعای نویسنده کتاب، نفوذ ساواک در سازمان چریکهای فدائی خلق نه جدی و گسترده بود و نه سازمان از این کانال ضربه جدی خورده است و نه نفوذ به درون تیمها و رهبری امتداد پیدا کرده است. به جرات میتوان گفت که ساواک در این زمینه موفق نبوده و یا موفقیت آن اندک بوده است. آقای خلیق این ادعای کتاب حقیقت دارد که در دوره حمید اشرف، گانگستریسم و تروریسم در صفوف فدائیان تقویت شد؟ تلاش نویسنده کتاب این است که جنبش فدائی را به عنوان جریان گانگستری ترسیم کند و در ذهن ها بنشاند. او برای القای چنین نگاهی کتاب را آنگونه آرایش داده است که خواننده بعد از مطالعه کتاب به چنین نتیجه برسد. سازمان ما در بیانیه مشترک با سازمان اتحاد فدائیان ایران با این موضوع برخورد کرد. در بیانیه گفته شد: "نویسنده آگاهانه و عامدانه از جنبش فدائی چهره "گانگستریسم" ساخته است. ارایه چهره "گانگستریسم" از جنبش فدایی خلق در این کتاب، نشان از عدم پایبندی نویسنده به وجدان تاریخی دارد. جنبش فدائی برآمده از کار سیاسی و فرهنگی گروههای مختلفی است که این جنبش را پی ریختند. هفت سال پیکار چریکی، نمونههای پرشماری در خود ثبت کرده است که جملگی نشان میدهند که در لحظه آزمون شرف، چریک فدایی دست به انتخاب مرگ میزد تا مبادا که بر همراه شناس یا رهگذر ناشناس، گزندی وارد آید." محمود نادری در کتاب خصومت عجیبی را نسبت به حمید اشرف نشان داده و کوشیده است که دوره رهبری او را، دوره انحطاط سازمان جلوه دهد. در حالیکه او در تداوم حیات سازمان و در رویکرد سازمان به کار سیاسی در طی سالهای ۱۳۵۳ ـ ۱۳۵۵ نقش بارز داشته است. بسیاری از کسانی که کتاب را خوانده و تلاش وزارت اطلاعات برای تاریخ سازی در مورد جنبش فدائیان خلق را رد می کنند، با این حال معتقدند که چرا سازمان های بازمانده از جنبش فدائیان قبل از انقلاب، خود اقدام به مکتوب کردن تاریخ مبارزات خود نمی کنند. در سازمان شما (فدائیان اکثریت) چندی است که مرکزی برای جمع آوری اسناد این مبارزات تاسیس شده است. وضعیت این مرکز الان به چه صورتی است؟ تا کنون در زمینه تاریخ سازمان مطالبی انتشار یافته است. ولی آن مطالب به هیچوجه کافی نیست. اخیرا تلاشهائی از جانب فدائیان نسل اول در زمینه جمعاوری اطلاعات و ثبت آنها شروع شده است. امیدوارم آن تلاشها به ثمر نشیند و اطلاعات جمع اوری شده و در اختیار همگان قرار گیرد. اسنادی که در آن زمان انتشار بیرونی یافته، جمعاوری گردیده است. ولی آن اسناد برای تدوین تاریخ جنبش فدائی کافی نیست. لازم است اطلاعاتی که رفقای ما از آن دوره دارند، به تحریر در آید تا مدارک و اسناد کافی برای تدوین تاریخ جنبش فدائی وجود داشته باشد.
وی در حال حاضر مسئول هیات سیاسی – اجرایی این سازمان است. آقای خلیق، انتشار جلد اول کتاب "چریک های فدایی خلق"، با واکنش های متفاوتی روبرو شده است. تقریبا همه جریانهای جنبش فدایی این کتاب را به عنوان یک اقدام اطلاعاتی که با اتکا به اسناد انحصاری صورت گرفته، محکوم کرده اند. با این حال جای این پرسش همچنان باقی است که وزارت اطلاعات برای چه حالا دست به انتشار این کتاب زده و چه هدفی را دنبال کرده است. انتشار کتاب "چریکهای فدائی خلق" را میتوان هم در چارچوب سیاستهای عمومی وزارت اطلاعات نسبت به اپوزیسیون مورد بررسی قرار داد و هم در رابطه با مقطع زمانی کنونی. وزارت اطلاعات به عنوان ارگان اطلاعاتی رژیم استبداد مذهبی وظیفه مقابله، تضعیف، حذف و نابودی نیروهای اپوزیسیون را برعهده دارد. نهادهای امنیتی برحسب وضعیت سیاسی کشور، مواضع و موقعیت نیروهای اپوزیسیون اقدامات فوق را به کار میگیرند. آنها در مواقعی به اعدام و ترور مخالفین متوسل میشوند و زمانی به بیاعتبار کردن آنها روی میآورند. و گاه هر دو را به کار میبندند. سپاه و وزارت اطلاعات در دهه ۶٠ به تهاجم گسترده، دستگیری وسیع و اعدام زندانیان روی آورند و در دهه ۷٠ به ترور رهبران و کادرهای اپوزیسیون در داخل و خارج از کشور متوسل گشتند. در دهه ۸٠ نه امکان اعدامهای گسترده برای وزارت اطلاعات مقدور بود و نه ترور. چرا که با اعدام چندین هزار از زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، زندانها نسبتا خالی شده بود و ترور مخالفین در خارج از کشور بعد از میکونوس و در داخل بعد از قتلهای زنجیرهای، چنان برای رژیم هزینهبر شده بود که از نظر آنان به فایدهاش نمیارزید. وزارت اطلاعات در دوره احمدینژاد در کنار فعالیتهای سرکوبگرانه و اطلاعاتی، سیاست بیاعتبار کردن نیروهای اپوزیسیون را در پیش گرفته است. بیاعتبار کردن نیروهای اپوزیسیون، سیاست همیشگی رژیم اسلامی بود ولی در دوره وزارت محسنی اژهای، این سیاست ابعاد تازهای پیدا کرده است. نگاهی به کتابهای منتشره توسط موسسه وابسته به وزارت اطلاعات علیه جریانهای اصلی مخالف رژیم، این موضوع را به خوبی نشان میدهد. دلیل دیگر انتشار کتاب "چریکهای فدائی خلق" به وضعیت جمهوری اسلامی برمیگردد. جمهوری اسلامی با بحران اقتصادی و کارائی، با بحران مشارکت و مشروعیت روبرو است. نارضایتی از رژیم در بین گروههای مختلف اجتماعی ابعاد بیسابقهای پیدا کرده است. سران رژیم بر بحرانهای موجود و نارضایتی وسیع مردم آگاهی دارند. آنها نگران سرنوشت جمهوری اسلامی هستند و از اینکه مردم به سوی نیروهای اپوزیسیون روی بیآورند، واهمه دارند. آنها تداوم حیات خود را در موقعیت ضعیف اپوزیسیون و در فقدان آلترناتیو قدرتمند میدانند. کتابهای منتشره شده توسط وزارت اطلاعات تماما برای تضعیف و بیاعتبار کردن جریانهای اصلی نیروهای اپوزیسیون است. اما دلیل انتشار کتاب "چریکهای فدائی خلق" در مقطع کنونی بی ارتباط با برآمد نسل جدید چپ نیست. رژیم بر این خیال باطل بود که با اعدامهای سال ۶۷ و راندن بخش قابل توجهی از نیروهای چپ به خارج از کشور، قادر شده است که ریشه چپ را در کشور بخشکاند. ولی غافل از این بود که چپ در رژیم استبدادی و ضد آزادی و در جامعه طبقاتی ریشهکن نمیشود. رژیم از تاثیر جنبش فدائی بر نسل جدید چپ آگاه است و به همین خاطر میخواهد سیمای جنبش فدائی را لکه دار کند تا برای نسل جدید جذبهای نداشته باشد و بین آندو پیوندی به وجود نیآید. اکنون چند ماه بعد از انتشار این کتاب، ارزیابی شما چیست؟ آیا وزرات اطلاعات در آن چه که می خواسته موفق شده است؟ انتشار کتاب "چریکهای فدائیخلق" در داخل و خارج از کشور بازتاب وسیعی پیدا کرد و کتاب در بازار کمیاب شد. این امر نشانگر علاقه فعالین سیاسی و نسل جدید چپ به جنبش فدائی و تاریخ آن است. با منتشر شدن این کتاب، مطالب زیادی در نقد کتاب در رسانهها درج شد و نام فدائی بار دیگر مطرح گردید. برخلاف هدف وزارت اطلاعات، کتاب در بین گروههائی از جامعه که از تاریخ جنبش فدائی چندان اطلاعی نداشتند تاثیرات مثبتی گذاشته است. آنها به جانبازی و مقاومت فدائیان و مبارزه سرسختانه آنها علیه رژیم استبدادی شاه آگاهی یافتهاند. در مورد نویسنده و یا نویسندگان واقعی این کتاب، حرف های مختلفی گفته شده است، شما در این مورد اطلاعات تازه ای دارید؟ ابتدا تصور می شد محمود نادری نام مستعار است که نویسنده کتاب برای پنهان نگهداشتن نام خود آن را برگزیده است. ولی تحقیقات بعدی نشان داد که محمود نادری نام واقعی است. نام مستعار او "نادر توسلی" است که قبلا مطالب خود را با این نام مینوشت. او از سالهای اول انقلاب با ارگان های امنیتی جمهوری اسلامی کار میکرده است. محمود نادری در دهه ۶٠ وارد دانشگاه تهران شده و در رشته تاریخ فارغالتحصیل گردیده است. او از همان ابتدای تاسیس موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی در سال ۱۳۶۷ با آن همکاری کرده است. موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی در پائیز سال ۱۳۷٠ کتاب اول ازسری کتابهائی به نام "مطالعات سیاسی" را منتشر نمود. شماره دوم آن در پائیز سال ۱۳۷۲ انتشار یافت و سپس تعطیل گردید. کتاب اول با مدیریت محمود نادری (با نام مستعار نادر توسلی) انتشار یافت ولی در کتاب دوم نام او حذف گردید و جای آن را "شورای سردبیری" گرفت. بسیاری از کسانی که این کتاب را خوانده اند معتقدند در مبارزه بین چریکها و ساواک شاه، این کتاب بسیار جانبدارانه نوشته شده است. یکی از موارد بارز در تمامی این کتاب این است که می کوشد چنین وانمود کند، چریک ها بعد از دستگیری بلافاصله اطلاعات خود را در اختیار بازجویان قرار می دادند و قرارهای خود را معرفی می کردند که به ضربات زنجیره ای تازه ای می انجامید. این تصویر، با تصویر که در جامعه ی ایران از مقاومت چریکها در زندان های شاه وجود داشته است، به کلی متفاوت است. آن تصویر قبلی حقیقت داشته است، یا این احساسی که کتاب می کوشد به خواننده منتقل کند؟ یکی از مقاصد نویسنده کتاب، شکستن آن ذهنیتی است که نسبت به مقاومت فدائیان در بین فعالین سیاسی وجود دارد. فدائیان در آن سالها در مبارزه با رژیم استبدادی شاه حماسهها آفریدند که حتی تحسین محمدرضا شاه را برانگیخته بود. از مقاومت فدائیان در زیر شکنجههای ساواک میتوان صدها نمونه آورد که مواردی از آنها از زبان شکنجهگران بیان شده است. یک نمونه از مقاومت حماسهافرین، انوش لطفی است که تهرانی (بهمن نادری) در جلسه دادگاه در سال ۱۳۵۸ به آن اعتراف نمود و از وی عذرخواهی کرد. مورد دیگر برادر من ابراهیم خلیق است. تهرانی در همان دادگاه از مقاومت او در زیر شکنجه سخن گفت. به گفته تهرانی: "به دستور عطاپور به مشهد رفتم تا با ساواک مشهد در بازجوئی از ابراهیم خلیق همکاری نمایم. روز بعد به مشهد رفتم و خودم را به ساواک معرفی کردم و یکی دو ساعت بعد ابراهیم خلیق را آوردند. او قبلا به شدت شکنجه شده بود و علاوه بر من حسین ناهیدی چند نفر دیگر در اطاق بودند. دست و پای او را بسته و با کابل او را زدیم و بعد من و ناهیدی بیرون آمده تا در مورد ادامه کار صحبت کنیم. در این موقع افراد گارد ساواک شاید برای خوشخدمتی دستهای ابراهیم خلیق را با دستبند به پنجره اطاق بسته و آویزان کرده بودند. وقتی وارد اطاق شدم وضع را بحرانی دیدم، وقتی دستبندها را باز کردم بیهوش شده بود و تلاشهای بعدی بیاثر ماند و او شهید شد (کتاب "شکنجهگران میگویند" گردآوری قاسم حسنپور). ابراهیم خلیق در زیر شکنجه لب به سخن نگشود و شکنجهگران را در کسب اطلاعات ناکام گذاشت. وقتی من در سال ۱۳۵۳ دستگیر شدم، حتی برگهای از او در پرونده من وجود نداشت. او کلمهای در مورد من و سایر رفقای مشترک ما نگفته بود. طبعا ساواک با شکنجه رفقای ما در آن دوره اطلاعات زیادی را به دست آورده است. این یک واقعیت است. اما مقاومت سرسختانه رفقای ما نیز در زیر شکنجه واقعیت دیگری است. بدون مقاومت فدائیان در زیر شکنجه، سازمان چریکهای فدائی خلق در کوتاه مدت متلاشی میشد. میتوان صدها مورد را مثال آورد که رفقای ما شکنجه را تحمل کردند و قرارها را سوزاندند و یا در مورد رفقای خود به ساواک اطلاعات ندادند. در بررسی فعالیت های فدائیان قبل از انقلاب، این کتاب معمولا سرنوشت آن ها را تا زمان دستگیری مورد توجه قرار می دهد و به طور کلی از زندان های شاه در این دوران اطلاعاتی به دست نمی دهد. از جمله چگونگی فعالیت فدائیان در زندان، عقایدشان و نحوه ی مواجه شان با حکومت، سرنوشت آن ها بعد از دستگیری ناروشن می ماند. در بسیاری از جاهای کتاب به "تک نویسی" های فدائیآن بازداشت شده اشاره شده است. آیا فدائیان بعد از دستگیری به همکاری با ساواک اقدام می کردند؟ وضعیت آن ها در زندان ها چگونه بود و چه سرنوشتی برایشان رقم می خورد؟ متاسفانه در زمینه زندانهای شاه و مقاومتهائی که در زندانها در آن سالها صورت گرفته، مطالب اندکی نوشته شده است. در این زمینه میتوان سخنان زیادی گفت ولی من در اینجا به خاطر اختصار فقط به دو موضوع اشاره میکنم. در آن دوره زندان دست زندانیان سیاسی بود و زندانبانان علیرغم فشارها به هیچوجه قادر نشدند که بر زندان تسلط پیدا کنند. زندانیان کمون تشکیل میدادند، با هم به گفتگو می نشستند، اطلاعات و تجربیات را به هم منتقل می کردند، با خارج از زندان و از جمله با سازمان از کانال خانوادهها در تماس میگرفتند و پیامهای خود را به مسئولین سازمان میرساندند. در آن سالها زندانها سمبل مقاومت در مقابل رژیم شاه بود. اکثر زندانیان با روحیه خوب سالهای محکومیت خود را میگذراندند. موضوع دیگری که قابل تاکید است، نقش زندانها در ساختن کادرهای سازمانهای سیاسی از جمله سازمان چریکهای فدائی خلق بود. به جرات میتوان گفت که زندان در آن سالها بیشترین کادر را برای جریانهای چریکی ساخت. در بیرون از زندان، چنین امکانی وجود نداشت. ساواک کسانی را که چند کتاب خوانده بودند دستگیر میکرد و آن ها را به زندانهائی میفرستاد که کادرهای با تجربه سیاسی در آن به سر میبردند. چنین افرادی در زندانها آموزش سیاسی میدیدند و بعد از سپری کردن محکومیت خود، آزاد شده و به جریانهای چریکی میپیوستند. جریانهای چریکی بیشترین تغذیه را از زندانها داشتند. این امر به خوبی فضای زندانها را در آن دوره نشان میدهد. قضاوت عمومی در ایران نسبت به فدائیان خلق دوران قبل از انقلاب – صرف نظر از هر انتقادی که به مشی سیاسی آن ها وارد بوده است – این بوده که آن ها یک سازمان میهن دوست، ملی و مستقل بوده اند. این کتاب برای اولین بار با اتکا به رد و بدل شدن چند نامه بین حمید اشرف و فعالین فدائی در خارج از کشور، ادعای وابستگی فدائیان خلق به دولت های خارجی و حتی جاسوسی به نفع بیگانگان را مطرح کرده است؟ این اتهامات تنها از جانب محمود نادری مطرح نشده است. قبل از او ساواک این اتهامات را در سال ۱۳۵۵ به فدائیان زده است. محمود نادری همانند نویسنده کتاب "نهضت امام خمینی" (نوشته حمید روحانی) بدون تحقیق و تنها با توسل به اسناد ساواک چنین اتهاماتی را به فدائیان زده است. من در مطلبی که در نشریه آرش (شماره ۱٠۲) با عنوان "عدم وابستگی: مشخصه بارز جریان فدائی" درج شده است، به این موضوع پرداختهام. در آن مطلب گفته شده است که: "جریان فدائی از ابتدا مستقل از دو طیف چپ ایران و دو قطب جهانی کمونیست حرکت کرد و بر استقلال خود از آنها پای فشرد و خط جدیدی را در درون چپ ایران شکل داد که به آن "خط دو" می گفتند. ما در آن سالها شاهد این تفکیک هم در زندانها و هم در سطح جامعه بودیم. این استقلال هم در حوزه نظری و هم در قلمرو عمل وجود داشت. فدائیان نه تحلیهای خط سه را در مورد ایران و جهان قبول داشتند و نه نگاه حزب توده ایران را. برای جریان فدائی استقلال از قطبهای جهانی یک ارزش بود و همواره آن را پاس می داشت. بر همین پایه هم از ابتدا روی پای خود ایستاد و امکانات ضرور برای تداوم مبارزه را با جانفشانی و فداکاری فراهم آورد." در مورد جاسوسی فقط به نقل قول از آقای ماسالی که در جریان این تماسها بوده، اکتفا میکنم. آقای ماسالی می گوید: "تا آنجائی که من در جریان این تماس بودم، شوروی به بهانه های مختلف از کمک های مالی و تسلیحاتی و پشتیبانی سیاسی و غیره امتناع می کرد، ولی در عین حال سعی می کردند روابط را با وعده های مبهم حفظ کنند. تاکتیک آنها این بود که در این سازمان نفوذ کنند و اطلاعات همه جانبه ای از سیاستها و ترکیب رهبری و ساختار تشکیلاتی سازمان بدست آورند. هم چنین می خواستند که از طریق سازمان از ارتش و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران اطلاعاتی بدست آورند. و برای اینکه سازمان را در عمل انجام شده ای قرار بدهند، پیشنهاد کرده بودند که مرکزیت سازمان تلگرام تبریکی به مناسبت انقلاب اکتبر به کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی مخابره کند تا به اصطلاح زمینه ملاقات در مسکو و دریافت کمکهای مختلف مورد بررسی قرار گیرد." آقای ماسالی برخورد رفیق حمید اشرف را نسبت به درخواستهای اتحاد شوروی چنین توضیح می دهد: "ما ضمن امتناع از ابتکار، نگرانی خود را از استمرار این تماس برای رهبری سازمان گزارش کردیم. در پاسخی که حمید اشرف به ما نوشته بود از این رفتار و مطالبات شوروی سخت براشفته شده بود و نوشت: به آنها بگوئید ما جاسوس نیستیم ...." (کتاب سوسیالیسم و انقلاب ساده پندارانه" نوشته منوچهر صالحی ـ حسن ماسالی). تنها ارگانها و عناصر امنیتی به جهت کینه و خصومتی که نسبت به اپوزیسیون دارند، چنین تهمتی را به جریان فدائی میزنند. از جمله ادعاهای دیگر کتاب موضوع نفوذ ساواک در تشکیلات مخفی فدائیان است. نویسنده کتاب مدعی شده است که اگر انقلاب بهمن در ایران رخ نمی داد، "دور نبود که اعضای رهبری، یک سره از منابع ساواک تعیین گردند". – این عین ادعایی است که در این کتاب مطرح شده است – آیا حقیقتا ساواک توانسته بود در سازمان فدائیان نفوذی تا این حد جدی پیدا کند؟ این امر واقعیت دارد که همواره ارگانهای امنیتی برای ضربه زدن به سازمانهای اپوزیسیون میکوشند که در بین آنها نفوذ کنند. این کار هم توسط ساواک صورت میگرفت و هم توسط وزارت اطلاعات به صورت گسترده انجام میگیرد. ساواک برای ضربه زدن به فدائیان به طرق مختلف میکوشید که به صفوف سازمان چریکهای فدائی خلق نفوذ کند. ولی نوع مبارزه فدائیان و ساختار سازمانی آن به گونهای بود که امکان نفوذ در آن اندک بود. ساواک قادر شده بود در بین برخی جریانهای سیاسی عناصر خود را نفوذ دهد و یا با عناصر خود گروه تشکیل دهد. ولی در نفوذ دادن عناصر خود در سازمان چریکهای فدائی موفق نبود. تا کنون هیچ موردی مشاهده نشده است که عناصر نفوذی ساواک به خانههای تیمی و رهبری سازمان راه پیدا کرده و از این طریق به سازمان ضربه جدی زده باشند . محمود نادری هم نتوانسته است در پروندههای ساواک چنین موردی را پیدا کند. اما در موارد نادری ساواک توانسته بود که همکاری این و یا آن فرد علنی سازمان را جلب نماید. آنچه میتوان گفت برخلاف ادعای نویسنده کتاب، نفوذ ساواک در سازمان چریکهای فدائی خلق نه جدی و گسترده بود و نه سازمان از این کانال ضربه جدی خورده است و نه نفوذ به درون تیمها و رهبری امتداد پیدا کرده است. به جرات میتوان گفت که ساواک در این زمینه موفق نبوده و یا موفقیت آن اندک بوده است. آقای خلیق این ادعای کتاب حقیقت دارد که در دوره حمید اشرف، گانگستریسم و تروریسم در صفوف فدائیان تقویت شد؟ تلاش نویسنده کتاب این است که جنبش فدائی را به عنوان جریان گانگستری ترسیم کند و در ذهن ها بنشاند. او برای القای چنین نگاهی کتاب را آنگونه آرایش داده است که خواننده بعد از مطالعه کتاب به چنین نتیجه برسد. سازمان ما در بیانیه مشترک با سازمان اتحاد فدائیان ایران با این موضوع برخورد کرد. در بیانیه گفته شد: "نویسنده آگاهانه و عامدانه از جنبش فدائی چهره "گانگستریسم" ساخته است. ارایه چهره "گانگستریسم" از جنبش فدایی خلق در این کتاب، نشان از عدم پایبندی نویسنده به وجدان تاریخی دارد. جنبش فدائی برآمده از کار سیاسی و فرهنگی گروههای مختلفی است که این جنبش را پی ریختند. هفت سال پیکار چریکی، نمونههای پرشماری در خود ثبت کرده است که جملگی نشان میدهند که در لحظه آزمون شرف، چریک فدایی دست به انتخاب مرگ میزد تا مبادا که بر همراه شناس یا رهگذر ناشناس، گزندی وارد آید." محمود نادری در کتاب خصومت عجیبی را نسبت به حمید اشرف نشان داده و کوشیده است که دوره رهبری او را، دوره انحطاط سازمان جلوه دهد. در حالیکه او در تداوم حیات سازمان و در رویکرد سازمان به کار سیاسی در طی سالهای ۱۳۵۳ ـ ۱۳۵۵ نقش بارز داشته است. بسیاری از کسانی که کتاب را خوانده و تلاش وزارت اطلاعات برای تاریخ سازی در مورد جنبش فدائیان خلق را رد می کنند، با این حال معتقدند که چرا سازمان های بازمانده از جنبش فدائیان قبل از انقلاب، خود اقدام به مکتوب کردن تاریخ مبارزات خود نمی کنند. در سازمان شما (فدائیان اکثریت) چندی است که مرکزی برای جمع آوری اسناد این مبارزات تاسیس شده است. وضعیت این مرکز الان به چه صورتی است؟ تا کنون در زمینه تاریخ سازمان مطالبی انتشار یافته است. ولی آن مطالب به هیچوجه کافی نیست. اخیرا تلاشهائی از جانب فدائیان نسل اول در زمینه جمعاوری اطلاعات و ثبت آنها شروع شده است. امیدوارم آن تلاشها به ثمر نشیند و اطلاعات جمع اوری شده و در اختیار همگان قرار گیرد. اسنادی که در آن زمان انتشار بیرونی یافته، جمعاوری گردیده است. ولی آن اسناد برای تدوین تاریخ جنبش فدائی کافی نیست. لازم است اطلاعاتی که رفقای ما از آن دوره دارند، به تحریر در آید تا مدارک و اسناد کافی برای تدوین تاریخ جنبش فدائی وجود داشته باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر