روزنامه شرق، شماره 1253 به تاريخ 2/3/90، صفحه 13 (كتاب) مقالهی بینامی را دربارهی جلد دوم کتابها چریکهای فدایی خلق ایران منتشر کرده است که سازآگاه بیهیچ موضع گیری و دخل و تصرفی آن را بازنشر میدهد؛ برای خواندن این مطلب روی گزینهی مطلب کامل کلیک کنید.
ما به تاريخ نياز داريم، اما نه بدان گونه كه ولگردهاي پرسه زن در باغ معرفت بدان نياز دارند. نيچهباز هم شوكي جديد از «موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي»: جلد دوم كتاب «چريك هاي فدايي خلق» به قلم محمود نادري با عنوان فرعي «انقلاب اسلامي و بحران در گفتمان» در نمايشگاه كتاب عرضه شده است. براي آناني كه جلد اول را خوانده اند يا دست كم در جريان حواشي پيرامون انتشار آن و واكنش هاي سازمان فداييان و نيز بازماندگان اين جريان سياسي به محتواي كتاب بودند، جلد دوم كتاب مي تواند سرآغاز مناقشات جديد ديگري باشد. نويسنده در مقدمه اي كه بر جلد دوم نوشته، كوشيده است تا جوابي به پاره اي از نقدهايي كه به زعم او «گاه با ناسزا همراه بود»، بدهد. چنانكه خود وي هم اشاره كرده است، كانون انتقادهاي انجام شده، ناظر بر استفاده محقق از اسناد ساواك و به ويژه بازجويي ها در تدوين اثر بوده است. نادري در اولين واكنش به اين انتقادات با ارجاع به «گفت وگوي علي رضايي با ايرج والا» از اجتناب ناپذير بودن استفاده از اسناد بازجويي از نظر برخي تاريخ پژوهان سخن مي گويد و با ذكر نمونه هايي از كار خود، به روشن شدن نكات نامكشوف تاريخي به واسطه اين اسناد اشاره مي كند.
ما به تاريخ نياز داريم، اما نه بدان گونه كه ولگردهاي پرسه زن در باغ معرفت بدان نياز دارند. نيچهباز هم شوكي جديد از «موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي»: جلد دوم كتاب «چريك هاي فدايي خلق» به قلم محمود نادري با عنوان فرعي «انقلاب اسلامي و بحران در گفتمان» در نمايشگاه كتاب عرضه شده است. براي آناني كه جلد اول را خوانده اند يا دست كم در جريان حواشي پيرامون انتشار آن و واكنش هاي سازمان فداييان و نيز بازماندگان اين جريان سياسي به محتواي كتاب بودند، جلد دوم كتاب مي تواند سرآغاز مناقشات جديد ديگري باشد. نويسنده در مقدمه اي كه بر جلد دوم نوشته، كوشيده است تا جوابي به پاره اي از نقدهايي كه به زعم او «گاه با ناسزا همراه بود»، بدهد. چنانكه خود وي هم اشاره كرده است، كانون انتقادهاي انجام شده، ناظر بر استفاده محقق از اسناد ساواك و به ويژه بازجويي ها در تدوين اثر بوده است. نادري در اولين واكنش به اين انتقادات با ارجاع به «گفت وگوي علي رضايي با ايرج والا» از اجتناب ناپذير بودن استفاده از اسناد بازجويي از نظر برخي تاريخ پژوهان سخن مي گويد و با ذكر نمونه هايي از كار خود، به روشن شدن نكات نامكشوف تاريخي به واسطه اين اسناد اشاره مي كند.
نادري با دسته بندي اسناد اطلاعاتي ساواك درباره گروه ها و سازمان ها به هفت طبقه، در خصوص «بازجويي» ها، با اتكا به تعريف لغت نامه آكسفورد از «سند» كه «هرگونه شاهد و مدرك مكتوب» را شامل مي شود، از استناد به آنها در كار خويش دفاع مي كند. اما هيچ دليل ديگري را براي چنين استنادي اقامه نمي كند و صرفا با طرح اين پرسش كه «آيا بايد به مطالب نشريافته در مطبوعات بسنده كرد يا مي توان براي شناخت دقيق تر آن رويداد نقبي نيز به اسناد دستگاه هاي اطلاعاتي - امنيتي زد»، به توجيه روش كاري خويش در اين دو مجلد مي پردازد. آنچه نادري از پرداختن به آن طفره مي رود، عبارت است از اينكه «نقبي» كه
به گفته خود او مي توان به اسناد دستگاه هاي اطلاعاتي زد، بناست تا چه اندازه مبنايي براي نگارش تاريخ قرار گيرد؟ به عبارتي ديگر، مي توان اين طور عنوان كرد كه استفاده از چنين اسنادي تنها در صورتي در كار تاريخ نگاري قابل قبول است كه با گفته ها و مستندات خارج از زندان اشخاص حقيقي مورد مطابقت قرار گيرند.
براي مثال، نويسنده در پاسخ به انتقادات
«اشرف دهقاني» از رهبران جريان فدايي در سال هاي 56-57، مي نويسد كه «شايسته تر بود ايشان درباره موارد مربوط به خود نيز كه عموما از ميان اسناد بازجويي ها استخراج شده، سخن مي گفت تا معلوم گردد آيا اسناد بازجويي ها يكسره غيرقابل اعتنا و استناد است؟» از لحن سخن نويسنده چنين بر مي آيد كه گويي او كتاب را به قصد آن نوشته است تا اشخاص، يك به يك درباره اعترافات خويش، اظهارنظر كنند.
مواجهه نادري با انتقادات، بيشتر از آنكه پاسخي باشد به آنها، به توجيهي مي ماند كه براي گريز از اعتراف به نقص هاي پژوهش، بيشتر درصدد حمله به منتقدان است. اين مساله به وضوح در پاسخي كه به مهدي فتاپور مي دهد، خود را مي نماياند:
مهدي فتاپور اين نوع پريشان گويي هاي منتقدان را فقط «بي دقتي در طرح مطالب تاريخي» مي خواند. گويا ايشان مايل نيست بپذيرد كه اين «بي دقتي»هاي عامدانه فقط با هدف مخدوش ساختن اتقان اسناد صورت گرفت. اگر بتوان از اين «بي دقتي»ها درگذشت چرا نتوان برخي كاستي ها را كه در هر پژوهش تاريخي راه مي يابد، ناديده گرفت؟
قطعا نوشتن تاريخ سازمان سياسي اي كه هنوز بخش قابل توجهي از رده هاي بالاي آن در قيد حيات اند، كاري است بس دشوار و پرخطر؛ چه اينكه از يك سو، اين تاريخ همچنان زنده است و نيز بسياري از بازماندگانش، با وجود استعفا، اخراج و به هر دليل كناره گيري از اين سازمان به طور خاص يا فعاليت سياسي به طور عام، دلبستگي هاي شان به يك دوره فعاليت سياسي پرشور و هيجان در آن را از دست نداده اند. بنابراين بهتر بود، محقق براي تدقيق پژوهش خويش، درصدد محك اسناد در دسترس اش با واقعيت رخ داده، وسواس بيشتري به خرج مي داد. در يك كلام شايد بتوان گفت، انجام چنين پژوهشي در حالي كه موضوع تحقيق به تمامي پشت سر گذاشته نشده است و در قيد حيات، تنها از خلال كتابخانه ميسر نخواهد شد و بايد كه كار ميداني انجام داد. اين مشكل «تاريخ شفاهي» است كه ماتريال تاريخي را فداي ذهن گرايي سوژه هاي آن مي كند و بنابراين تاريخ را نه روي دو پا كه سر، راه مي برد. با اين وجود، كتاب «چريك هاي فدايي خلق، جلد دوم» به سياق جلد اول حاوي نكات و اسنادي است كه به آساني در اختيار هر محققي قرار نمي گيرد و به اين اعتبار بايد كتاب را از حيث انتشار اين اسناد، مهم و براي پژوهشگر علاقه مند به اين حوزه ضروري دانست. در اين مجلد با پرداختن به مساله «انشعاب ها»، «غائله جنگ كردستان» و «تركمن صحرا»، همچنين مصوبات و رويكردهاي سازمان در پلنوم ها، كوشيده شده است چند و چون تغيير مواضع اين سازمان سياسي در قبال «انقلاب اسلامي» و نيز وقايع جاري كشور تا سال هاي اخير پي گرفته شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر